| | | | | | |
|
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات |
|
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات |
|
|
از خانقاه رفته، در میکده نشسته |
|
صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات |
|
|
در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین |
|
افتاده خوار و غمگین در گوشهی خرابات |
|
|
نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد |
|
نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات |
|
|
نی هیچ گبری او را دستی گرفت روزی |
|
نی کرده پایمردی با او دمی مدارات |
|
|
دردش ندید درمان، زخمش نجست مرهم |
|
در ساخته به ناکام با درد بیمداوات |
|
|
خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری |
|
هم خوشدلیش رفته، هم روزگار، هیهات! |
|
|
با این همه، عراقی، امیدوار میباش |
|
باشد که به شود حال، گردنده است حالات |
|