فخرالدین عراقی (غزلیات)/راحت سر مردمی ندارد
راحت سر مردمی ندارد | دولت دل همدمی ندارد | |||||
ز احسان زمانه دیده بردوز | کو دیدهی مردمی ندارد | |||||
از خوان فلک نواله کم پیچ | کو گردهی گندمی ندارد | |||||
با درد بساز، از آنکه درمان | با جان تو محرمی ندارد | |||||
در تار حیات دل چه بندی؟ | چون پود تو محکمی ندارد | |||||
دردا! که درین سرای پر غم | کس دولت بیغمی ندارد | |||||
دارد همه چیز آدمی زاد | افسوس که خرمی ندارد | |||||
گر خوشدلیی درین جهان هست | باری دل آدمی ندارد | |||||
بنمای به من دلی فراهم | کو محنت درهمی ندارد | |||||
کم خور غم این جهان، عراقی، | زیرا که غمش کمی ندارد |