فخرالدین عراقی (غزلیات)/شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم | در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم | |||||
دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است | بشتاب، که اندر نفس باز پسینم | |||||
فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد | هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم | |||||
دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت | پس جان بدهم، نیست تمنی بجز اینم | |||||
آن رفت، دریغا! که مرا دین و دلی بود | از دولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم | |||||
از بهر عراقی، به درت آمدهام باز | فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟ |