فخرالدین عراقی (غزلیات)/نگارینی که با ما مینپاید
نگارینی که با ما مینپاید | به ما دلخستگان کی رخ نماید؟ | |||||
بیا، ای بخت، تا بر خود بموییم | که از ما یار آرامی نماید | |||||
اگر جانم به لب آید عجب نیست | به حیله نیم جانی چند پاید؟ | |||||
به نقد این لحظه جانی میکن ای دل | شب هجر است، تا فردا چه زاید؟ | |||||
مگر روشن شود صبح امیدم | مگر خورشید از روزن برآید | |||||
دلم را از غم جان وا رهاند | مر از من زمانی در رباید | |||||
عراقی، بر درش امید در بند | که داند، بو که ناگه واگشاید |