فخرالدین عراقی (غزلیات)/نیست کاری به آنم و اینم
نیست کاری به آنم و اینم | صنع پروردگار میبینم | |||||
صبر از تو نکرد دل، والله | نیست پروای عقلم و دینم | |||||
سخنی، کز تو بشنود گوشم | خوشتر آید ز جان شیرینم | |||||
در جهان گر دل از تو بردارم | خود که بینم، که بر تو بگزینم؟ | |||||
کرمی کن، گرم بخواهی کشت | هم بدان ساعدان سیمینم | |||||
با عراقی، که عاجز غم توست | خردهگیری مکن، که مسکینم |