فخرالدین عراقی (غزلیات)/هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد | باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد | |||||
زیبد که ز درگاهت نومید نگردد باز | آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد | |||||
آیم به درت افتم، تا جور کنی کمتر | از بخت بدم گویی خود بیشترت افتد | |||||
من خاک شوم، جانا، در رهگذرت افتم | آخر به غلط روزی بر من گذرت افتد | |||||
گفتم که: بده دادم، بیداد فزون کردی | بد رفت، ندانستم، گفتم: مگرت افتد | |||||
در عمر اگر یک دم خواهی که دهی دادم | ناگاه چو وابینی رایی دگرت افتد | |||||
کم نال، عراقی، زانک این قصهی درد تو | گر شرح دهی عمری، هم مختصرت افتد |