فخرالدین عراقی (غزلیات)/کی بود کین درد را درمان کنی؟
کی بود کین درد را درمان کنی؟ | کی بود کین رنج را آسان کنی؟ | |||||
کی بسازی چارهی بیچارهای؟ | بیدلی را کی دوای جان کنی؟ | |||||
کی برون آیی ز پرده آشکار؟ | چند روی خوب را پنهان کنی؟ | |||||
چند رو گردانی از سرگشتهای؟ | عاجزی را چند سرگردان کنی؟ | |||||
در بیابان غمم، وقت این دم است | کابر رحمت بر سرم باران کنی | |||||
بسکه غم خوردم ز جان سیر آمدم | چند بر خوان غمم مهمان کنی؟ | |||||
دود سوز من گذشت از آسمان | تا کیم در بوتهی هجران کنی؟ | |||||
همچو ابراهیم از لطفت سزد | کز میان آتشم بستان کنی | |||||
چون عراقی سر نهاده در برت | هم سزد گر درد او درمان کنی |