| | | | | | |
|
گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟ |
|
ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟ |
|
|
روی او دیدم سر زلفش چرا آشفته گشت ؟ |
|
گر نبیند بلبل شوریده، گلزاری چه شد؟ |
|
|
چشم او با جان من گر گفته رازی، گو، بگوی |
|
حال بیماری اگر پرسید بیماری چه شد؟ |
|
|
دشمنم با دوستان گوید: فلانی عاشق است |
|
عاشقم بر روی خوبان، عاشقم، آری چه شد؟ |
|
|
در سر سودای عشق خوبرویان شد دلم |
|
وز چنان زلف ار ببستم نیز زناری چه شد؟ |
|
|
گر گذشتم بر در میخانه ناگاهی چه باک؟ |
|
گر به پیران سر شکستم توبه یکباری چه شد؟ |
|
|
چون شدم مست از شراب عشق، عقلم گو: برو |
|
گر فرو شست آب حیوان نقش دیواری چه شد؟ |
|
|
گر میان عاشق و معشوق جرمی رفت رفت |
|
تو نه معشوقی نه عاشق، مر تو را باری چه شد؟ |
|
|
زاهدی را کز می و معشوق رنگی نیست نیست |
|
گر کند بر عاشقان هر لحظه انکاری چه شد؟ |
|
|
های و هوی عاشقان شد از زمین بر آسمان |
|
نعرهی مستان اگر نشنید هشیاری چه شد؟ |
|
|
از خمستان نعرهی مستان به گوش من رسید |
|
رفتم آنجا تا ببینم حال میخواری چه شد؟ |
|
|
دیدم اندر کنج میخانه عراقی را خراب |
|
گفتم: ای مسکین، نگویی تا تو را باری چه شد؟ |
|