| | | | | | |
|
از پی تهنیت روز نو آمد بر شاه |
|
سدهی فرخ روز دهم بهمن ماه |
|
|
به خبر دادن نوروز نگارین سوی میر |
|
سیصد و شصت شبانروز همیتاخت به راه |
|
|
چه خبر داد؟ خبر داد که تا پنجه روز |
|
روی بنماید نوروز و کند عرض سپاه |
|
|
در کف لالهی خود روی نهد سرخ قدح |
|
راغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه |
|
|
آهو از پشته به دشت آید و ایمن بچرد |
|
چون کسی کو را باشد نظر میر پناه |
|
|
میر آزاده سیر یوسف بن ناصر دین |
|
پشت اسلام و هم از پشت پدر ایران شاه |
|
|
آنکه هر مهتر از طاعت او دارد قدر |
|
آنکه هر خسرو از خدمت او جوید جاه |
|
|
ای که با همت تو چرخ برافراشته پست |
|
ای که با حلم گران تو گران کوه چو کاه |
|
|
ماه خواهد که بماند به کلاه سیهت |
|
زین قبل گه گه بر چرخ سیه گردد ماه |
|
|
آسمان خواهد کایوان سرای تو بود |
|
زین سبب طاق مثالست و کمان پشت و دو تاه |
|
|
هر بزرگی را گویند شد از گاه بزرگ |
|
جز تو ای شه که بزرگ از تو همیگردد گاه |
|
|
گر بزرگان جهان را به سخا یاد کنند |
|
از سخای تو همه خلق شدستند آگاه |
|
|
ور هنر باید و دل باید و بازوی قوی |
|
بیشتر زانکه ترا داده خداوند مخواه |
|
|
در زمان حاتم طایی را استاد شود |
|
هر بخیلی که به دست و دل تو کرد نگاه |
|
|
کهتران را همه پاداش ز خدمت بدهی |
|
در عقوبت، کم از اندازه کنی، وقت گناه |
|
|
مجرمان را تن پولادی فرسوده شدی |
|
گر تو اندرخور هر جرم دهی بادافراه |
|
|
عالمی را به نکو داشت نگه دانی داشت |
|
مال خویش از قبل داشت نداری تو نگاه |
|
|
هر چه تو راست کنی گوشهی عمران گردد |
|
که به دینار و به دانش نتوان کرد تباه |
|
|
تو همه سال همیبخشی ز اندازه فزون |
|
آفرین باد بدان دست و دل خواسته کاه |
|
|
ای مه و سال نگه کردن تو سوی سلیح |
|
ای شب و روز تماشاگه تو لشکرگاه |
|
|
اندر آن دشت که تو تیغ برآری ز نیام |
|
مردم از خون به عمد گردد و آهو به شناه |
|
|
تا به هر حال که گردد نبود فخر چو عار |
|
تا به هر حال که باشد نبود کوه چو کاه |
|
|
به همه کار ترا یار و قرین باد خرد |
|
در همه حال ترا پشت و معین باد اله |
|
|
حلقهی بند تو بر پشت دو تای دشمن |
|
پایهی تخت تو بر روی دو چشم بدخواه |
|