فصل سوم: حکمای انگلیس

فصل سوم

حکمای انگلیس

در اوا در سده هجدهم و اوایل سده نوزدهم در انگلستان مردمان دانشمند فراوان بوده اند ، اما در بلند مقامی نداشته اند که لازم باشد ارقات بسیار معروف ایشان بسازیم ، از چند ر اد النسبه مهمترند مختصری یاد می کنیم .

جرمی بنتام و جمزمیل

«جرمی بنتام»[۱] از سال ١٧٤٨ تا ۱۸۳۲ زیسته و در جلد اول این کتاب نیز به او اشاره کرده ایم . در اوایل سده نوزدهم در سیاست انگلستان وجودی مؤثر بوده است و به سبب بنیادی که برای اخلاق وسیاست اختیار کرده معروف است که میزان کردار ، یعنی عمل نيك وبدو موجبات آن چه در عالم اخلاق وچه در عالم سیاست رنج و خوشی است باید عملی را اختیار کرد که خوشی حاصل از او بیشتر و بادوام ترو مؤثرتر و شامل حال جماعت اکثر باشد ، وعملی که باید از آن دوری جست آنستکه رنجی از آن بر آید و در آن نیز همان قیودی که در باب خوشی کردیم باید رعایت شود به عبارت دیگر اساس اخلاق سود خواهی وجلب خوشی است ، و اگر این اصل را خودخواهی هم بخوانید باکی نیست زیرا که سودو خوشی اشخاص با یکدیگر منافات ومزاحمت نباید داشته باشد ، و نمی تواند داشته باشد وخود خواهی با غیر خواهی کاملا سازگار است ، بلکه لازم وملزوم یکدیگرند وحق اینست که ، جرمی بنتام یکی از انسان دوستان و انسانیت پروران

نامی انگلستان بوده است .

جمزمیل[۲] (۱۷۷۳ تا ١٨٣٦) از جرمی بنتام جوانتر بود، اما با او دوست و همقدم گردید و مانند اردر سیاست کشور خویش دخالت مهم نمود ، طبقه متوسط ملت را در مقابل اشراف تقویت می کرد . عامل مؤثر را در ملت تعلیم و تربیت میدانست که مردم خیرو صلاح خود را بهتر تشخیص کنند ، و به راه خردمندی بروند . اثر فلسفی او کتابی است که به نام « تشریح ذهن انسان، در روانشناسی نگاشته است . بنیاد تعقل را بر تداعی معاني ومناسبت تصورات ومعلومات با یکدیگر می پنداشت ، واز این اصل برای همه امور زندگانی نتایج مهم می گرفت که شرح آن در این مختصر نمی گنجد.

ویلیام همیلتن

«ویلیام همیلتن»[۳] در ۱۷۸۸ زاده و تا ۱۸۵۶ زیسته است وار پیرو کانت می باشد ، وعقل انسان را از درك امر مطلق عاجز و فقط قادر بر ادراك امور نسبی میداند به این معنی که برای انسان علمی و معرفتی ممکن نیست مگر در حدود چگونگی قوای او ، وقوة عقلی انسان چیزی را در نمی یابد مگر اینکه آن را مشروط و معین ومحدود سازد ، و در واقع ادراك انسان نسبت به چیزی جز این معنی ندارد که آن را مشروط ومحدود کند چنانکه حقیقت فلسفه هم جز تحدید کردن چیزی نیست ، و بنابراین آنچـه انـان ادراك مي کند مشروط ومحدود است، پس ذات مطلق را که مشروط ومحدود نمی تواند بود ادراک نمی کند ، وما نمی توانیم به چیزی علم پیدا کنیم ، مگر اینکه آن را با خودمان یا با چیز دیگری که معلوم ما باشد مقابل کنیم وهمین عجزما از ادراك امر مطلق غير مشروط سبب می شود که ذهن ما هر امری را مشروط به امر دیگری که براو مقدم باشد می کند یعنی علت برای آن میجوید . اینست که ذات غير معلول به فهم و ادراك ما در نمی آید .

طامس کارلایل و کارلریج

«طامس کارلایل»[۴] (۱۷۹۳ تا ۱۸۸۱) در اصل نویسنده واديب ومورخ بود ، اما نظر فلسفی هم داشت و در این باب متمایل به فیلسوفان آلمان بود . برای هر چیز صورتي ومعنائي قائل بود ، چنان که صورت انسان حیوانی است در پا که جامه می پوشد اماهمنيش نفس و روح و امری الهی است ، این تن گوشتی برای حقیقت انسان گور است . و آواز و رنگ وشكل ومتعلقات دیگرش کفن او است ، ولی این کفن در آسمان بافته شده است ، همچنین ماده صورتی است و در درون او معنایی هست ، زبان و شعر و صنعت و دین و دولت همه صور وعلائم اند . زمان ومكان صورتهایی از تخیلات ذهنی هستند، و قشر یا ظرف مدركات ومفهومات ها از اموز جهان می باشند. صورت ظاهر حال ما زادن ومردن است ، اما معنی و باطنش بودن و ماندن است . جز این که معنی و حقیقتی که در پس پرده این صورتها است از قوه ادراك ما بيرون است ، و نسبت به او جز تعظیم و پرستش کاری نمی توانیم ، کسانی که میخواهند ذات باری را به عقل اثبات کنند هیهات، مانند آنست که بخواهند خورشید را به روشنایی فانوس پدیدار نمایند . معرفت یافتن بر حقیقت کاردل است نه کارسر... و از ا.. قبيل تحقیقات بسیار .

یکی از رابهای برجسته کارلایل اینست که : مردم در طبقه بیش نیستند ، یکی توده عوام دیگر خواص و خردمندان، که آنان را دلاوران می خواند و معتقد است که هرچه در جهان واقع می شود آثار دلاوران است ، و آنان باید پیشوا باشند وعامه از ایشان پیروی کنند. و در واقع این دلاوران فرستادگان خدا هستند که خلق را رهبـری می کنند ، واین عقیده را کارلایل در کتابی شرح و بسط داده که آن را و دلاوران و دلاور پرستی» نامیده و گروهی از این دلاوران را نام برده ، و در احوال ایشان مطالعه نموده که از جمله شارع مقدس اسلام است. «کالریج»[۵] در زمان بر کارلایل مقدم بوده است ( ۱۷۷۲ تا ١٨٤٣) در نشر افکار رمانييك فلسفه آلمان در انگلستان با کارلایل شريك بود. و اگرچه در افکار انگلستان تأثیر مهم داشته است در فلسفه دارای مقامی نیست که ما چندان اهتمامی در شناختن او بکنم، گذشته از اینکه او در تاریخ ادبیات بیشتر جا دارد تا تاریخ فلسفه ، و کتاب مختصرها بیش از این گنجایش این تفصیلات را ندارد.


  1. Jeremy Bentham
  2. James Mill
  3. William Hamilton
  4. Thomas Carlyle
  5. Samuel Taylor Coleridge