مثنوی معنوی/باز شدن آن شمعها هفت درخت
باز هر یک مرد شد شکل درخت | چشمم از سبزی ایشان نیکبخت | |||||
زانبهی برگ پیدا نیست شاخ | برگ هم گم گشته از میوهی فراخ | |||||
هر درختی شاخ بر سدره زده | سدره چه بود از خلا بیرون شده | |||||
بیخ هر یک رفته در قعر زمین | زیرتر از گاو و ماهی بد یقین | |||||
بیخشان از شاخ خندانرویتر | عقل از آن اشکالشان زیر و زبر | |||||
میوهای که بر شکافیدی ز زور | همچو آب از میوه جستی برق نور |