مثنوی معنوی/ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان

دفتر سوم مثنوی از مولوی
(ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان)
  پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد دود و گندی آمد از اهل حسد  
  من نمی‌رنجم ازین لیک این لگد خاطر ساده‌دلی را پی کند  
  خوش بیان کرد آن حکیم غزنوی بهر محجوبان مثال معنوی  
  که ز قرآن گر نبیند غیر قال این عجب نبود ز اصحاب ضلال  
  کز شعاع آفتاب پر ز نور غیر گرمی می‌نیابد چشم کور  
  خربطی ناگاه از خرخانه‌ای سر برون آورد چون طعانه‌ای  
  کین سخن پستست یعنی مثنوی قصه پیغامبرست و پی‌روی  
  نیست ذکر بحث و اسرار بلند که دوانند اولیا آن سو سمند  
  از مقامات تبتل تا فنا پایه پایه تا ملاقات خدا  
  شرح و حد هر مقام و منزلی که بپر زو بر پرد صاحب‌دلی  
  چون کتاب الله بیامد هم بر آن این چنین طعنه زدند آن کافران  
  که اساطیرست و افسانه‌ی نژند نیست تعمیقی و تحقیقی بلند  
  کودکان خرد فهمش می‌کنند نیست جز امر پسند و ناپسند  
  ذکر یوسف ذکر زلف پر خمش ذکر یعقوب و زلیخا و غمش  
  ظاهرست و هرکسی پی می‌برد کو بیان که گم شود در وی خرد  
  گفت اگر آسان نماید این به تو این چنین آسان یکی سوره بگو  
  جنتان و انستان و اهل کار گو یکی آیت ازین آسان بیار