| | | | | | |
|
خرد چون به جان و تنم بنگریست |
|
از این هر دو بیچاره بر جان گریست |
|
|
مرا گفت کاینجا غریب است جانت |
|
بدو کن عنایت که تنت ایدری است |
|
|
عنایت نمودن به کار غریب |
|
سر فضل و اصل نکو محضری است |
|
|
گر آرایش بت ز بتگر بود |
|
تنت را میارای کاین بتگری است |
|
|
نکوتر نگر تا کجا میروی |
|
که گمره شد آنک او نکو ننگریست |
|
|
اگر دیو را با پری دیدهای، |
|
و گر نی، تنت دیو و جانت پری است |
|
|
پریت ای برادر برهنه چراست |
|
اگر دیوت اندر خز و ششتری است؟ |
|
|
چو تنت از عرض جامه دارد بدان |
|
که مر جانت را جامهی جوهری است |
|
|
به صابون دین شوی مر جانت را |
|
بیاموز کاین بس نکو گازری است |
|
|
ز دانش یکی جامه کن جانت را |
|
که بیدانشی مایهی کافری است |
|
|
سر علمها علم دین است کان |
|
مثل میوهی باغ پیغمبری است |
|
|
به دین از خری دور باش و بدان |
|
که بیدینی، ای پور، بی شک خری است |
|
|
مگر جهل درداست و دانش دواست |
|
که دانا چنین از جهالت بری است |
|
|
به داروی علمی درون علم دین |
|
ز بس منفعت شکر عسکری است |
|
|
سخن به ز شکر کزو مرد را |
|
ز درد فرومایگی بهتری است |
|
|
سخن در ره دین خردمند را |
|
سوی سعد رهبرتر از مشتری است |
|
|
گلی جز سخن دید هرگز کسی |
|
که بیآب و بی نم همیشه طری است؟ |
|
|
بیاموز گفتار و کردار خوب |
|
کهت این هر دو بنیاد نیکاختری است |
|
|
مراد خدای از جهان مردم است |
|
دگر هرچه بینی همه بر سری است |
|
|
نبینی که بر آسمان و زمین |
|
مر او را خداوندی و مهتری است |
|
|
خداوند تمییز و عقل شریف |
|
خداوند تدبیر و قول آوری است |
|
|
متاب، ای پسر، سر ز فرمان آنک |
|
ازوت این بزرگی و این سروری است |
|
|
به طاعت بکن شکر و احسان او |
|
که این داد نزد خرد عمری است |
|
|
بجز شکر نعمت نگیرد که شکر |
|
عقاب است و نعمت چو کبگ دری است |
|
|
مکن شکر جز فضل آن را که او |
|
به فردوس شکر تو را مشتری است |
|
|
جهان جای الفنج ملک بقاست |
|
بقایی و ملکی که نااسپری است |
|
|
گر از بهر ملک آفریدت خدای |
|
چرا مر تو را میل زی چاکری است |
|
|
طلب کن بقا را که کون و فساد |
|
همه زیر این گنبد چنبری است |
|
|
جهان را چو نادان نکوهش مکن |
|
که بر تو مر او را حق مادری است |
|
|
به فعل اندرو بنگر و شکر کن |
|
مر آن را که صنعش بدین مکبری است |
|
|
چه چیز است از این چرخ گردان برون؟ |
|
درین عاقلان را بسی داوری است |
|
|
جهانی فراخ است و خوش کاین جهان |
|
درو کمتر از حلقهی انگشتری است |
|
|
مر آن راست فردا نعیم اندرو |
|
که امروز بر طاعتش صابری است |
|
|
نباشد کسی تشنه و گرسنه |
|
درو، کاین سخن در خور ظاهری است |
|
|
چو تشنه نباشد کس آنجا پس آن |
|
چه جای شراب هنی و مری است؟ |
|
|
حذر کن ز عام و ز گفتار خام |
|
گرت میل زی مذهب حیدری است |
|
|
تو را جان در این گنبد آبگون |
|
یکی کار کن رفتنی لشکری است |
|
|
بیلفنج ملک سکندر کنون |
|
که جانت در این سد اسکندری است |
|
|
سخنهای حجت به حجت شنو |
|
که قولش نه بیهوده و سرسری است |
|