بچه

 

بچه که بدنیا میآید پس از شستشو یک تکه چلوار را چاک زده بتن او میپوشانند این لباس را پیرهن قیامت مینامند و باید یکشب و یک روز بتنش باشد. سپس بچه را در قنداق سفید می‌پیچند و در ننو میخوابانند. ننوی او را روی تنور آویزان کنند و در آن قدری برنج میریزند که بعد بگدا میدهند. روز هفتم بعد از تولد ماما وقتی که بند ناف بچه را میچیند انعام میگیرد.

بچه که تازه بدنیا آمده تا ده شب بالای سرش شمع می‌سوزانند تا اینکه روز دهم با جام چهل کلید آب ده بسرش بریزند[۱].

«بچه که بدنیا آمد شش شب باید روی زمین بخوابد و شب هفتم خود زائو اورا در گهواره بگذارد و آنشب را شب خیر گویند و باید شیرینی و خشکه بار حاضر نمایند و ماما دست بچه را با دستمال به پشتش ببندد و از آن اشیاء مذکور اندکی به بچه بخوراند و این عبارت را بحضار بگوید: بگیر بچه را (یکی از او بگیرد، او را هم بدیگری بدهد) و آخری بگوید: خدا نگهدارد.»[۲]

شب شش بچه که اسم او را میگذارند نباید بچه را به زمین گذاشت و در آن شب شش انداز هم باید درست کرد. اسم ائمه روی بچه بگذارند، روز محشر امام هم اسم او آمده شفاعتش را میکند.[۳]

بچه یک مهره «چاق» اگر مهره پشت او را بشمرند میمیرد.

کسیکه دعا همراه دارد نباید وارد اطاق بچه بشود مگر اینکه دعای خود را در خارج بگذارد.

قباچهٔ بچه اول را در صورتیکه بماند برای شگون بسایر بچه‌ها میپوشانند.

اگر بچه روز جمعه بدنیا بیاید باید هم وزن او خرما بکشند و بتصدق بدهند و الا بزرگ خانواده میمیرد.

کسی که هفت دختر داشته باشد اگر پسر پیدا بکند بدشگون است.

زن بچه شیر ده اگر جوش بزند و اوقاتش تلخ بشود شیرش اعراض میشود و برای بچه زیان دارد.

بچه‌ای که روز عید قربان بدنیا بیاید حاجی است.

بچه‌ای که زیاد گریه بکند خوش‌آواز میشود.

بچه ای که زبان خود را زیاد بیرون بیاورد دلیل آنست که مادرش وقتی او را آبستن بوده مار دیده است.

پدر و مادری که هر چه بچه پیدا کنند زود بمیرد و بچه‌هاشان پا نگیرند اسم بچه آخری را اگر دختر باشد بمانی خانم میگذارند و اگر پسر باشد او را آقا ماندی یا خدا بگذار و یا مانده علی مینامند.[۴]

در آذربایجان وقتی در خانواده‌ای اولاد دختر زیاد است اسم هفتمی آنها را «قز بس» یعنی دختر بس است میگذارند تا پشت او اولاد پسر پیدا بکنند.

بچه را باید از کسانیکه چشمشان شور است و نظر میزنند پنهان کرد.

بچه که دمر بخوابد و پا را از پشت بلند کند پدر یا مادرش میمیرد.

بچه که بدنیا بیاید و یکی از خویشانش بمیرد بد قدم است.

بچه که در ابتدای راه رفتن کونخیزه بکند پشتش دختر است.

بچه که در شروع راه رفتن دمر راه برود پشت او پسر است.

هر گاه بچه بخواهد شست پایش را در دهنش بکند پشت میخواهد.

پوستی که در موقع ختنه میبرند باید جداگانه کباب کرده با غذا به بچه بخورانند تا از بدنش چیزی کاسته نشود[۵].

هر گاه بچه دست چرب بسرش بمالد کچل میشود.

بچه که انگشت در بینیش بکند کچل میشود.

بچه کوچک دروازه باز بکند (پاهایش را کنار گذاشته سرش را به زمین) مهمان میآید.

بچه کوچک خانه را جاروب بزند مهمان میآید.

بچه کوچک اگر میوه یا خوراکی به بیند که میخورند و دلش بخواهد باید کمی باو داد و گرنه مشغول ذمه او میشوند.

خرمای نذر ام‌البنی را نباید پسر بچه بخورد.

پای دیک سمنو پسر بچه نباید بیاید زیرا که حضرت فاطمه آنجا حاضر است.

بچه که آتشبازی بکند شب در رختخوابش میشاشد.

پسر بچه خوراکی به بیند و باو ندهند نری‌اش میترکد.

پسر بچه که چیق بکشد قدش کوتاه میماند.

پسر بچه که تریاک بکشد در بزرگی ریش در نمیاورد.

بچه که بدنیا می آید روزیش را با خودش میاورد.

پسر بچه که برنج خام بجود کوسه میشود.

آورده‌اند که کودک خرد را چون بدارودان زرش شیر دهند آراسته سخن آید و بردل مردم شیرین آید و بتن مردانه و ایمن بود از بیماری صرع و در خواب نترسد[۶].

«و چون تیغ برهنه پیش کودک هفت روزه بنهند آن کودک دلاور برآید[۷]

بچه که نحس باشد و زیاد گریه بکند شب چهارشنبه‌سوری سه مرتبه او را از زیر نقاره خانه[۸] رد بکنند و در غلکی گندم ریخته بزمین بزنند تا دانه های گندم را کبوتران برچینند.

لامچه - چیزی باشد که جهت چشم زخم از مشک و عنبر و سپند سوخته بر پیشانی و عارض اطفال کشند.[۹]

بعد از آنکه مادر نبض بچه اش را میگیرد دستش را بزمین میزند تا درد و بلای بچه برود بزمین.

همزاد - مشهور است که چون فرزندی متولد شود جنی هم با او بوجود می آید و با آن شخص همراه میباشد و آن جن را همزاد میگویند[۱۰]

تخم شکستن - برای دفع چشم زخم با زغال سر تخم مرغ را باسم و ته آنرا باسم پدر بچه یا نا خوش نشان می گذارند، سپس همه کسانیکه بچه را دیده‌اند اسم برده روی تخم علامت می گذارند بعد در یک تکه از پیراهن چرک بچه تخم را با یکشاهی پول و قدری نمک و زغال گذاشته بالای سر او از نو اسم همان اشخاص را تکرار کرده تخم مرغ را فشار میدهند، باسم هر کس شکست او بچه را چشم زده است کمی از زرده آنرا بکف پا و مغز سر بچه میمالند و آن یکشاهی را بگدا میدهند.

اسفند دود کردن - بچه کوچک را وقتیکه نشان می‌دهند هر کدام از حضار یک تکه از نخ لباسشان میدهند تا آنرا با اسفند دود بکنند که بچه نظر نخورد.

برای رفع بیماری و چشم زخم[۱۱] اسفند دود میکنند.[۱۲] اگر این کار را نزدیک غروب بکنند بهتر است. یک تکه پارچه یا نخ یا یک تار از بند تنبان و یا خاک ته کفش کسیکه نسبت باو بد گمانند گرفته با قدری اسفند دور سر بچه یا ناخوش میگردانند و میگویند:

  اسفند و اسفند دونه اسفند سی و سه دونه  

از خویش و قوم و بیگونه

  هر که از دروازه بیرون برود هر که از دروازه تو بیاید  

کور شود چشم حسود و بخیل

شنبه زا، یکشنبه زا ، دوشنبه زا ... جمعه زا.

کی کاشت؟ پیغمبر، کی چید؟ فاطمه، برای کی دود کردند؟ برای امام حسن و امام حسین.

  بحق شاه مردون درد و بلا رو دور گردون  

و یا میگویند:

  اسفند و سپند پیغمبر ما کرد پسند  
  علی کاشت، فاطمه چید بهر حسین و حسن  

شنبه زا، یکشنبه زا، دو شنبه زا ... جمعه زا، زیر زمین روی زمین، سیاه چشم، ازرق چشم، زاغ چشم، میش چشم، هر که دیده هر که ندیده. همسایه دست چپ، همسایه دست راست پیش رو، پشت سر، بترکد چشم حسود و حسد.

بچه غشی با سایه زده[۱۳] را معتقدند که با بچه از ما بهترون عوض شده او را بزک میکنند و کنج ویرانه میگذارند تا از ما بهتران بچه خودشانرا برده و بچه عوض کرده را بیاورند.

بچه که دندانش از بالا در بیاید بد قدم است برای رفع آن او را از بالای بام کوتاهی در چادر میاندازند.

دایه که شیرش کم میشود رو بقبله نشسته آش رشته را با صد دینار شیر در هاون میکوبند و باو میخورانند.

در رشت معمول است که پوست ختنه را به شاخ درخت انار سیخ میکنند و تا هفت روز بالای سر بچه‌ای که ختنه شده میگذارند.

برای چشم درد، چشم طلا یا نقره درست میکنند و بامامزاده‌ای میفرستند.

نذر پسر - نذر میکنند اگر بچه پسر بشود تا هفت سال موی سر او را نزنند بعد از انقضای این مدت موی او را چیده به وزنش طلا بگیرند و آن طلا را طوق یا کشکول درست کرده به امامزاده‌ای بفرستند.

عقیقه - کسیکه پسرش نمیماند نذر میکند که گوسفند عقیقه بکند و آن عبارتست از اینکه گوسفند دو ساله ای را در زیر زمین سر میبرند تا آسمان نبیند بعد آنرا درسته در دیک میپزند بدون اینکه بآن چاشنی و نمک بزنند. گوشت آنرا اشخاص پاک باید بخورند ولی استخوانهایش را نباید دور بریزند، آن استخوانها را جمع میکنند و در همان زیرزمین چال میکنند.[۱۴]

بچه اگر بیوقتیش بشود باید مادرش با یکدختر پشتشان را بهم داده و بچه را از میان پای آنها رد بکنند و بعد هم سه بار او را از میان بند تفنگ بگذرانند.

گور زا - بچه ای را میگویند که مادرش آبستن مرده باشد و آن بچه در قبر بدنیا بیاید. برای اینکار زن آبستن را که میمیرد در قبر میگذارند و برای راه نفس کش تنبوشه در قبر میگذارند که بخارج راه دارد تا آنکه بچه بدنیا بیاید و صدایش را بشنوند بعد او را درمیآورند و بزرگ میکنند.

در مازندران معتقدند که در گلوی بچه کوچک بسن پنج یا شش ماه استخوان در میاورد، برای بیرون آوردن آن پیرزنهائی هستند که در چهارشنبه بازار با نهایت تردستی استخوانی را لای انگشتان خود پنهان کرده و چنان وانمود میکنند که آنرا از دهن بچه در میاورند.

علی موجود - برای پاترسونه بچه میگویند: میدهیمت بدست علی موجود. این علی موجود درویشی است که بچه را برده به چهار میخ میکشد و زیرش یک چراغ موشی میگذارد تا روغن آدم بگیرد.


  1. «۱» اینکه چون زن آبستن در خانه باشد جهد باید کردن در آن خانه پیوسته آتش باشد و نیک نگاهداشتن «۲» چون فرزند از مادر جدا بشود سه شبانه‌روز چراغ باید افروخت اگر آتش میسوزند بهتر بود تا دیوان و دد و جان گزندی و زیانی نتواند کردن چه عظیم نازک میباشد آن سه روز که فرزند زاید «۳» که در دین به پیداست که زرتشت اسفنتمان از مادر جدا شد سه شب هر شبی دیوی با ۱۵۰ دیو بیامدند تا زرتشت را هلاک کنند چون روشنائی آتش بدیدند بگریختندی و هیچ گزند و زیان نتوانستندی کردن «۴» تا چهل روز فرزند تنها نشاید که بگذارند و نیز نشاید که مادر بچه پای بر آستانه در سرای نهد یا چشم بر کوه افکند که گفته‌اند بدشتان (بدیشان) بد باشد.» صد در ص ۱۵ در شانزدهم.
  2. کلثوم ننه ص ۱۴ چاپ بمبئی.
  3. در زمان ساسانیان یکی از گناهان بزرگ این بوده که روی بچه اسم بیگانه یعنی بغیر از فارسی بگذارند «دینکرت ۱۵ - ۳۱ - ۸» بعد از اسلام اسم فارسی و عربی بدون انتخاب میگذاشتند مانند سعد، فیروز، بهمن، حسن، عمر و غیره. بنظر میآید که این قانون از زمان صفویه به بعد اختراع شده باشد.
  4. اسم بزیست که در زمان ساسانیان معمول بوده گویا بهمین نیت است.
  5. برای اینکه روز پنجاه هزارسال وقتیکه باد ذرات بدن را جمع میکند و آدمها دوباره درست میشوند چیزی از بدن او کم نیاید.
  6. نوروزنامه ص۲۱.
  7. نوروزنامه ص۳۸.
  8. نقاره خانه سردر ارک بوده وخراب شده.
  9. .برهان قاطع.
  10. .برهان قاطع.
  11. بچه نوزاد را باید از چشم زخم مردم ناپاک حفظ کرد.

    (دینکرت ۲۲-۳۱-۸)

  12. «(۷) و چون بوی بر آتش نهند و باد بوی آن میبرد تا آنجا که آن بوی برسد هزار بار هزار دیو و دروج نیست بپاشند و کم شوند و چندان جادو و دیو و پری (۸) و آتش که در خانه باشد به نیمه‌شب برافروزند هزار دیو نیست شوند و دو چندان جادو و پری.»

    صد در بندهش ص۸۴

  13. «سایه گفته‌اند نام دیوی است و جن را نیز سایه گویند و سبب این نام اینست که هر کس که دیوانه میشده میگفتند که جن بر او سایه انداخت، یعنی در او تصرفی کرد و او را سایه زده مینامیدند یا سایه دار میخواندند ...»

    فرهنگ انجمن آرا

  14. جمع کردن و نگهداری استخوانها در قصه های عوام دیده میشود مانند پسری که مادرش او را کشت و گوشتش را بشوهرش داد و خواهر او استخوانهایش را جمع کرد و پسر بلبل شد (منم منم بلبل سرگشته از کوه و کمر برگشته) و همچنین درین اصطلاح: گوشت هم را بخورند استخوان هم را دور نمیریزند.