هزار و یک سخن در امثال و نصایح و حکم (۱۲۹۹ خورشیدی) از امیرقلی امینی
آ

(آ)

  1. آب را از سر بند باید گرفت
  2. آب را گل کرد تا خود ماهی بگیرد
  3. آبی که آبرو ببرد در گلو مریز
  4. آبی که در گودال میماند می‌گندد
  5. آتش حورا فروخت نسوزد تر و خشک
  6. آخر شاه منشی کاه کشی
  7. آدمی به سیرت است نه بصورت، انسانیت به کمال است نه بجمال
  8. آدمی را آدمیت لازم است
  9. آدمی را بتر از علت نادانی نیست
  10. آدمی را نسب به هنر باید نه بپدر
  11. آرزو بجوانان عیب نیست
  12. آرزو سرمایه مفلس است
  13. آری باتفاق جهان می‌توان گرفت
  14. آز نگهدار و پادشاهی کن
  15. آزمند پیوسته نیازمند بود
  16. آزموده را باز آزمودن خطا است
  17. آسیا بنوبت
  18. آغار عشق بیماری است و انجامش مرگ
  19. آفت عقل تملق است و آفت مروت دروغ
  20. آلوچه بآلو نگرد رنگ برآرد
  21. آمدن بارادت رفتن به اجازت
  22. آنجا که دوستی است تکلف چه حاجت است
  23. آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است
  24. آنچه با تدبیر توان کرد بزور زر میسر نشود
  25. آنچه بخود نمی‌پسندی بدیگران مپسند
  26. آنچه بحیلت توان کرد بقوت ممکن نباشد
  27. آنچه بنان پارهٔ توان کرد به کیسهٔ سیم و زر نتوان کرد
  28. آنچه در دیگ است به چمچه می‌آید
  29. آنچه زبان گوید اعتماد را نشاید
  30. آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
  31. آنرا که سخاوت است چه حاحت بشجاعت
  32. آنکس که بی‌زر است چون مرغ بی‌بال و پر است
  33. آنکه روزگارش به تنبلی گذشت دوچار عسرت و پریشانی گشت
  34. آواز دهل شنیدن از دور خوش است
  35. آه صاحب درد را باشد اثر