کلیات سعدی/بوستان/باب دوم/بزارید وقتی زنی پیش شوی
حکایت
بزارید وقتی زنی پیش شوی | که دیگر مخر نان ز بقال کوی | |||||
ببازار گندم فروشان گرای | که این جو فروشیست[۱] گندم نمای | |||||
نه از مشتری کز زحام[۲] مگس | بیکهفته رویش ندیدست کس | |||||
بدلداری آن مرد صاحب نیاز | بزن گفت کای روشنائی بساز | |||||
بامید ما کلبه اینجا گرفت | نه مردی بود نفع ازو وا گرفت | |||||
ره نیکمردان آزاده گیر | چو استادهای دست افتاده گیر | |||||
ببخشای کانان که مرد حقند | خریدار دکان بی رونقند | |||||
جوانمرد اگر راست خواهی ولیست | کرم پیشهٔ شاه مردان علیست |