کلیات سعدی/بوستان/باب هشتم/یکی کرد بر پارسایی گذر
حکایت
یکی کرد بر پارسائی گذر | بصورت جهود آمدش در نظر | |||||
قفائی فرو کوفت بر گردنش | ببخشید درویش پیراهنش | |||||
خجل گفت کانچ از من آمد خطاست | ببخشای بر من چه جای عطاست؟ | |||||
بشکرانه گفتا بسر[۱] بیستم | که آنم که پنداشتی نیستم | |||||
نکو سیرت بی تکلف برون | به از نیکنام خراب اندرون[۲] | |||||
بنزدیک من شبروِ راهزن | به از فاسق پارسا پیرهن[۲] |
***