کلیات سعدی/بوستان/باب چهارم/یکی قطره باران ز ابری چکید

  یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید  
  که جائیکه دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم  
  چو خود را بچشم حقارت بدید صدف در کنارش بجان پرورید  
  سپهرش بجائی رسانید کار که شد نامور لؤلؤ شاهوار  
  بلندی از آن یافت کو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد  
  تواضع کند هوشمند گزین نهد شاخ پر میوه سر بر زمین[۱]  


  1. این بیت در بعضی از نسخه‌ها در اینجا نیست و در جای دیگریست.