کلیات سعدی/غزلیات/خطا کردی به قول دشمنان گوش

۳۳۳– ط

  خطا کردی بقول دشمنان گوش که عهد دوستان کردی فراموش  
  که گفت آنروی شهرآرای[۱] بنمای؟ دگربارش که بنمودی[۲] فراپوش  
  دل سنگینت آگاهی ندارد که من چون دیگ روئین میزنم جوش  
  نمی‌بینم خلاص از دست فکرت مگر کافتاده باشم مست و مدهوش  
  بظاهر پند مردم می‌نیوشم نهانم عشق میگوید که منیوش  
  مگر ساقی که بستانم ز دستش مگر مطرب که بر قولش کنم گوش  
  مرا جامی بده وین جامه بستان مرا نقلی بِنه وین خرقه بفروش  
  نشستم تا برون آئی خرامان تو بیرون آمدی من رفتم از هوش  
  تو در عالم نمی‌گنجی ز خوبی مرا هرگز کجا گنجی در آغوش؟  
  خردمندان نصیحت می‌کنندم که سعدی چون دهل بیهوده مخروش  
  ولیکن تا بچوگان میزنندش[۳] دهل هرگز نخواهد بود[۴] خاموش  


  1. شهرآشوب.
  2. چو بنمودی دگر باره.
  3. در بیشتر نسخه‌های معتبر: می‌زنندم.
  4. گشت.