کلیات سعدی/غزلیات/سرمست بتی لطیف ساده
< کلیات سعدی | غزلیات
۴۹۳ – ط، ب
سرمست بتی لطیف ساده[۱] | در دست گرفته جام باده | |||||
در مجلس بزم باده نوشان | بسته کمر و قبا گشاده | |||||
افتاده زمین بحضرت او | گردونش بخدمت ایستاده | |||||
خورشید و مهش ز خوبروئی | سر بر خط بندگی نهاده | |||||
خورشید که شاه آسمانست | در عرصهٔ حسن او پیاده | |||||
وه وه که بزرگوار حوریست | از روزن جنت اوفتاده | |||||
لعلش چو عقیق گوهرآگین[۲] | زلفش چو کمند تاب داده | |||||
در گلشن بوستان رویش | زنگی بچگان ز ماه زاده | |||||
سعدی نرسد بیار هرگز | کو شرمگنست و یار ساده |