کلیات سعدی/غزلیات/سروقدی میان انجمنی
< کلیات سعدی | غزلیات
۶۰۵ – ب
سروقدی میان انجمنی | به که هفتاد سرو در چمنی | |||||
جهل باشد فراق صحبت دوست | بتماشای لاله و سمنی | |||||
ایکه هرگز ندیدهٔ بجمال | جز در آئینه مثل خویشتنی | |||||
تو که همتای[۱] خویشتن بینی | لاجرم ننگری بمثل منی | |||||
در دهانت سخن نمیگویم | که نگنجد دران دهن سخنی | |||||
بدنت در میان پیرهنت | همچو روحیست رفته در بدنی | |||||
وانکه بیند برهنه اندامت | گوید این پُرگلست پیرهنی | |||||
با وجودت خطا بود که نظر | بخطائی کنند یا ختنی | |||||
باد اگر بر من اوفتد ببرد | که نماندست زیر جامه تنی | |||||
چاره بیچارگی بود سعدی | چون ندانند[۲] چارهٔ و فنی |