کلیات سعدی/غزلیات/سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
< کلیات سعدی | غزلیات
۵۲۹ – ط
سست پیمانا بیکره دل ز ما برداشتی | آخر ای بدعهد سنگیندل چرا برداشتی؟ | |||||
نوع تقصیری تواند بود ای سلطان عشق[۱] | تا بیکره سایهٔ لطف از گدا برداشتی[۲] | |||||
گفته بودی با تو در خواهم کشیدن جام وصل | جرعهٔ ناخورده شمشیر جفا برداشتی | |||||
خاطر از مهر کسان برداشتم از بهر تو | چون ترا گشتم[۳] تو خود خاطر ز ما برداشتی | |||||
لعل دیدی لاجرم چشم از شبه بردوختی | در پسندیدی و دست از کهربا برداشتی | |||||
شمع برکردی چراغت بازنامد در نظر | گل فرا دست آمدت مهر از گیا برداشتی[۴] | |||||
دوست بردارد بجرمی یا خطائی دل ز دوست | تو خطا کردی که بیجرم و خطا برداشتی | |||||
عمرها در زیر دامن برد سعدی پای صبر[۵] | سر ندیدم کز گریبان وفا برداشتی |