کلیات سعدی/غزلیات/طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد
< کلیات سعدی | غزلیات
۱۶۲– ط
طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد | داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد | |||||
دوستانت را که داغ مهربانی دل بسوخت | گر بدوزخ بگذرانی آتشی بینند سرد | |||||
حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم | بندهایم ار صلح خواهیجست با ما یا نبرد | |||||
عقل را با عشق خوبان طاقت سرپنجه نیست | با قضای آسمانی برنتابد[۱] جهد مرد | |||||
عافیت میبایدت چشم از نکورویان بدوز | عشق میورزی بساط نیکنامی در نورد | |||||
زهرهٔ مردان نداری چون زنان در خانه باش | ور بمیدان میروی از تیرباران بر مگرد | |||||
حمل رعنائی مکن بر گریهٔ صاحب سماع | اهل دل داند که تا زخمی نخورد آهی نکرد | |||||
هیچکس را بر من از یاران مجلس دل نسوخت | شمع میبینم که اشکش میرود بر روی زرد | |||||
با شکایتها که دارم از زمستان فراق | گر بهاری باز باشد لیس بعدالورد بَرد | |||||
هر کرا دردی چو سعدی میگدازد گو منال | چون دلارامش طبیبی میکند داروست درد |
- ↑ بر نیاید.