کلیات سعدی/غزلیات/عیب جویانم حکایت پیش جانان گفتهاند
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۲۳– ط
عیبجویانم حکایت پیش جانان گفتهاند | من خود این پیدا همی گویم که پنهان گفتهاند | |||||
پیش ازین گویند[۱] کز عشقت پریشانست حال | گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفتهاند | |||||
پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه | جرم درویشی چه باشد تا بسلطان گفتهاند؟ | |||||
تا چه مرغم کم حکایت پیش عنقا کردهاند؟[۲] | یا چه مورم کم سخن نزد سلیمان گفتهاند؟ | |||||
دشمنی کردند با من لیکن از روی قیاس | دوستی باشد که دردم پیش درمان گفتهاند | |||||
ذکر سودای زلیخا پیش یوسف کردهاند | حال سرگردانی آدم برضوان گفتهاند | |||||
داغ پنهانم نمیبینند و مِهر سر بمُهر | آنچه بر اجزای ظاهر دیدهاند آن گفتهاند | |||||
ور نگفتندی چه حاجت کاب چشم و رنگ روی | ماجرای عشق از اول[۳] تا بپایان گفتهاند | |||||
پیش ازین گویند سعدی دوست میدارد ترا | بیش از آنت دوست میدارم که ایشان گفتهاند | |||||
عاشقان دارند کار و عارفان دانند حال | این سخن در دل فرود آید که از جان گفتهاند |
- ↑ متن با نسخههای معتبر مطابقست و در یک نسخه: گفتند. (همچنین در بیت نهم)
- ↑ شکل غلط قبلی: ...حگایت...
- ↑ عشقم از سر.