کلیات سعدی/غزلیات/فراق را دلی از سنگ سختتر باید

۲۷۹– ب

  فراق را دلی از سنگ سخت‌تر باید مرا دلیست که با شوق بر نمی‌آید  
  هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم بیا و گر همه دشنام میدهی شاید  
  اگر چه هر چه جهانت بدل خریدارند[۱] منت بجان بخرم تا کسی نیفزاید  
  بکش چنانکه توانی که بنده را نرسد خلاف آنچه خداوندگار فرماید  
  نه زنده را بتو میلست و مهربانی و بس که مرده را بنسیمت روان بیاساید  
  مپرس کشتهٔ شمشیر عشق را چونی چنانکه هر که ببیند برو ببخشاید  
  پدر که چون تو جگرگوشه از خدا میخواست خبر نداشت که دیگر چه فتنه میزاید  
  توانگرا در رحمت بروی درویشان مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید  
  بخون سعدی اگر تشنهٔ حلالت باد[۲] تو دیر زی که مرا عمر خود نمی‌پاید[۳]  


  1. در یک نسخهٔ قدیم: لطیف را همه کس مشتری بود لیکن.
  2. در یک نسخهٔ قدیم: اگر میل کنی سهلست.
  3. در نسخ قدیمی مطابق قواعد خطی «نمی‌باید» است.