کلیات سعدی/غزلیات/ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن

۴۵۶ – ط

  ما نتوانیم و عشق[۱] پنجه درانداختن قوّت او میکند بر سر ما تاختن  
  گر دهیم ره بخویش یا نگذاری بپیش هر دو بدستت درست کشتن و بنواختن  
  گر تو بشمشیر و تیر[۲] حمله بیاری رواست چارهٔ ما هیچ نیست جز سپر انداختن  
  کشتی در آبرا از دو برون حال نیست یا همه سود، ای حکیم، یا همه درباختن  
  مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست: دل که نظرگاه اوست[۳] از همه پرداختن  
  پایهٔ خورشید نیست پیش تو افروختن یا قد و[۴] بالای سرو پیش تو افراختن  
  هر که چنین روی دید جامه چو سعدی درید موجب دیوانگیست آفت[۵] بشناختن  
  یا بگدازم چو شمع یا بکشندم بصبح چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن  
  ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست زخم توان خورد و تیغ بر نتوان آختن[۶]  


  1. من نتوانم بعشق.
  2. بشمشیر تیز.
  3. تست.
  4. با قد و.
  5. از همه (؟)
  6. فقط در یک نسخهٔ قدیم است.