کلیات سعدی/غزلیات/من چون تو به دلبری ندیدم
< کلیات سعدی | غزلیات
۳۸۲– ط
من چون تو بدلبری ندیدم | گلبرگ چنین طری ندیدم | |||||
مانند تو آدمی در آفاق | ممکن نبود پری ندیدم | |||||
وین بوالعجبی و چشم بندی | در صنعت سامری ندیدم | |||||
با روی تو ماه آسمان را | امکان برابری ندیدم | |||||
لعلی چو لب شکرفشانت | در کلبهٔ[۱] جوهری ندیدم | |||||
چون درّ دو رستهٔ دهانت | نظم سخن دری ندیدم | |||||
مه را که خَرد؟ که من بکرات | مه دیدم و مشتری ندیدم | |||||
وین پردهٔ راز پارسایان | چندانکه تو میدری ندیدم | |||||
دیدم همه دلبران آفاق | چون تو بدلاوری ندیدم | |||||
جوری که تو میکنی در اسلام | در ملت کافری ندیدم | |||||
سعدی غم عشق خوبرویان | چندانکه تو میخوری ندیدم | |||||
دیدم همه صوفیان آفاق | مثل تو قلندری ندیدم[۲] |