کلیات سعدی/مواعظ/ای به باد هوس درافتاده
< کلیات سعدی | مواعظ
۴۹ – ط
ای بباد هوس درافتاده | بادت اندر سرست یا باده | |||||
یکقدم بر خلاف نفس بنه | در خیال خدای ننهاده | |||||
راه گم کرده از طریق صلاح | در بیابان غفلت افتاده | |||||
خود بیکبار از تو بستاند | چرخ انصافهای ناداده | |||||
رنجبردار دیو نفس مباش | در هوای بت ای پریزاده | |||||
دیدی این روزگار سفله نواز | چون گرفت از تو جان آزاده | |||||
چون تو آسودهٔ چه میدانی | که مرا نیست عیش آماده | |||||
ملک آزادیت چو ممکن نیست | شهر بند هواست بگشاده | |||||
لاف مردی زنی و زن باشی | همچو خنثی مباش نر ماده | |||||
سعدیا تا کی این رحیل زنی | محمل از پیش نافرستاده | |||||
هر زمان چون پیاله چند زنی | خنده در روی لعبت ساده | |||||
بسکه با خویشتن بگوئی راز | چون صراحی باشک بیجاده |