کلیات سعدی/مواعظ/به هیچ باغ نبود آن درخت مانندش
< کلیات سعدی | مواعظ
در مرثیهٔ سعدبن ابوبکر
بهیچ باغ نبود آن درخت مانندش | که تندباد اجل بیدریغ برکندش | |||||
بدوستی جهان بر که اعتماد کند[۱]؟ | که شوخ دیده نظر با کسیست هر چندش | |||||
بلطف خویش خدایا روان او خوش دار | بدان حیات بکن زین حیات خرسندش | |||||
نمرد سعد ابوبکر سعدِ بن زنگی | که هست سایهٔ امیدوار فرزندش | |||||
گر آفتاب بشد سایه همچنان باقیست | بقای اهل حرم باد و خویش و پیوندش | |||||
همیشه سبز و جوان باد در حدیقهٔ ملک | درخت دولت بیخآور برومندش | |||||
یکی دعای تو گفتم یکی دعای عدوت | بگویم آنرا گر نیک نیست مپسندش | |||||
هرآنکه پای خلاف تو در رکیب آورد | بخانه باز رود اسب بیخداوندش |
- ↑ در نسخ چاپی: بدوستی جهان هرگز اعتماد مکن.