کلیات سعدی/مواعظ/بیفکن خیمه تا محمل برانند
< کلیات سعدی | مواعظ
۲۱ – ط
بیفکن خیمه تا محمل برانند | که همراهان این[۱] عالم روانند[۲] | |||||
زن و فرزند و خویش و یار و پیوند | برادر خواندگان کاروانند | |||||
نباید بستن اندر صحبتی دل | که بی ایشان بمانی یا بمانند | |||||
نه اول خاک بودست آدمیزاد | بآخر چون بیندیشی همانند | |||||
پس آن بهتر که اول و آخر خویش | بیندیشند و قدر خود بدانند | |||||
زمین چندی بخورد از خلق و چندی | هنوز از کبر سر بر آسمانند | |||||
یکی بر تربتی فریاد میخواند | که اینان پادشاهان جهانند | |||||
بگفتم تختهٔ بر کن ز گوری | ببین تا پادشه یا پاسبانند | |||||
بگفتا تخته بر کندن چه حاجت | که میدانم که مشتی استخوانند | |||||
نصیحت داروی تلخست و باید | که با جلاب در حلقت چکانند | |||||
چنین سقمونیای شکرآلود | ز داروخانهٔ سعدی ستانند |