کلیات سعدی/مواعظ/شبی در خرقه رندآسا گذر کردم به میخانه

۵۱ – ب

  شبی در خرقه رندآسا گذر کردم بمیخانه ز عشرت می پرستانرا منور بود[۱] کاشانه  
  ز خلوتگاه ربانی و ثاقی در سرای دل که تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه  
  چو ساقی در شراب آمد بنوشانوش در مجلس بنافرزانگی گفتند کاول مرد فرزانه  
  بتندی گفتم آری من شراب از مجلسی خوردم که من پیرامن شمعش نیارد بود پروانه  
  دلی کز عالم وحدت سماع حق شنیدست او[۲] بگوش همتش دیگر کی آید شعر و افسانه  
  گمان بردم که طفلانند وز پیری سخن گفتم مرا پیری خراباتی جوابی داد مردانه  
  که نور عالم علوی فرا هر روزنی تابد تو اندر صومعش دیدی و ما در کنج میخانه[۳]  
  کسی کامد درین خلوت بیکرنگی هویدا[۴] شد چه پیری عابد زاهد چه رند مست دیوانه  
  گشادند از درون جان در تحقیق سعدی را[۵] چو اندر قفل گردون زد کلید صبح دندانه  

  1. در نسخهٔ قدیم «ملون گشته»
  2. در نسخهٔ قدیم: سری در عالم وحدت سماع عقل نیوشیده (ولی درینصورت وزن درست نیست مگر بجای «نیوشیده» «بشنیده» فرض کنیم).
  3. تو اندر صومعه بینی و ما در کنج میخانه.
  4. در نسخهٔ قدیم: مؤید.
  5. بشارت داد سعدی را بفتح‌الباب ربانی.