کلیات سعدی/مواعظ/گناه کردن پنهان به از عبادت فاش
< کلیات سعدی | مواعظ
۲۹ – ط
گناه کردن پنهان به از عبادت فاش | اگر خدای پرستی هواپرست مباش | |||||
بعین[۱] عجب و تکبر نگه بخلق مکن | که دوستان خدا ممکناند در اوباش | |||||
برین زمین که تو بینی[۲] ملوک طبعانند | که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش | |||||
بچشم کوته اغیار درنمیآیند[۳] | مثال چشمهٔ خورشید و دیدهٔ خفاش | |||||
کرم کنند و نبینند بر کسی منت | قفا خورند و نجویند با کسی پرخاش | |||||
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند | نه دست کفچه کنند از برای کاسهٔ آش | |||||
دل از محبت دنیا و آخرت خالی | که ذکر دوست توان کرد یا حساب قماش | |||||
بنیکمردی در حضرت خدای قبول | میان خلق برندی و لاابالی فاش | |||||
قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند | که از میان تهی بانگ میکند خشخاش | |||||
کمال نفس خردمند نیکبخت[۴] آنست | که سر گران نکند بر قلندر قلاش | |||||
مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست | نظر بحسن معادست نه[۵] بحسن معاش | |||||
اگر ز مغز حقیقت بپوست خرسندی | تو نیز جامهٔ ازرق بپوش و سر بتراش | |||||
مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست | کمر بخدمت سلطان ببند و صوفی باش | |||||
وز آنچه فیض خداوند بر تو میپاشد | تو نیز در قدم بندگان او[۶] میپاش | |||||
چون دور دور تو باشد مراد خلق بده | چو دست دست تو باشد درون کس مخراش | |||||
نه صورتیست مزخرف عبارت سعدی | چنانکه بر در گرمابه میکند نقاش | |||||
که برقعیست مرصع بلعل و مروارید | فرو گذاشته بر روی شاهد[۷] جماش |