اورازان/فصل اول
۱
ده روی سراشیبی تپهای که شیب آن از شمال به جنوب است قرار گرفته، به رودخانهٔ سیلابی کوچکی که پای همان تپه است ختم میشود. کوچههای شمالی–جنوبی ده شیب تندی دارد و خانهها مسلط بر یکدیگر
است. تپهای که ده روی آن واقع شده است خود محصور است میان کوههای بلند اطراف که مرتع تابستانی گلههای ساوجبلاغ است و حق چرایی که بدین مناسبت بدست میآید یکی از عواید اشتراکی اهالی ده است. هوا بسیار سرد است و پنج ماه از سال بعلت برف و بوران هیچ جنبندهای از سوراخی که در آن خزیده است بیرون نمیآید. گاو و گوسفند را در طویلهها که دخمهای است در شکم کوه کنده شده از سرما محفوظ نگه میدارند و خود اهالی در زیرزمینی که فقط روزنهای بطاق یا بالای دیوار دارد و دری به راهرو – بسر میبرند که در میان آن تنوری هست. روزها برای نان بستن و غذا پختن و شبها برای اینکه کرسی برویش بگذارند و بخوابند. از اواخر ماه دوم بهار برفها آب میشود تا در ماه دوم پاییز از نو بنشیند ولی ته درههای سایهدار برف همیشه هست و حتی پیرمردان نیز بیاد ندارند که این برف انبارها روزی تمام شده باشد. تنها وسیلهٔ حمل و نقل و سفر قاطر است. از خر در کار مزرعه استفاده میکنند و اسب از تفننهای بسیار بیمورد است. بیش از اینکه با جنوب سر و کاری داشته باشند با شمال رفت و آمد دارند. یعنی با مازندران که کوههای شمال طالقان حد فاصل بین اینجا و تنکابن است. از مازندران «قو» میآورند و برنج و ذغال و از ساوجبلاغ قند و توتون و پارچه. و باین هر دو ناحیه پنیر میفروشند و پشم. بیشتر از گلهداری زندگی میکنند تا از کار مزرعه. رویهمرفته بلند قامتند و پر کار و آفتاب سوخته و زود به پیری نشسته. زنها از حد متوسط زیبایی نیز چیزی کمتر دارند ولی گاهی چنان زیبایی نادری دارند که چشم را خیره میکند. اما اگر سال بعد سری به ده بزنید همان زیبایی نادر نیز با برفهای بهاره آب شده است.زمستانها که فصل بیکاری است مردها پراکنده میشوند. فقط گاو و گوسفند را باید پذیرایی کرد که از زنان و کودکان و پیران هم بر میآید. عدهای در معادن ذغال «آبپک» و «هیو» کار میگیرند، عدهای در تهران و دستهای در مازندران. هر که هر کجا که خوش آید. اغلب مذهبی هستند و بیشتر از آن قمعمع و متظاهر بمذهب. قسم دایمی آنها «بجدم» است.
مردها ریش میگذارند باستثنای جوانها که ماهی یکبار سلمانی ده صورتشان را کمتر میتراشد و بیشتر ماشین میکند. و همه سرشان را میتراشند. زنها چارقد سر میکنند و نیمه پیراهنی روی شلیطهٔ بلند و پرچین و تاب خود میپوشند. شلوار سیاه و بلندی هم زیر شلیطه بپا میکنند. غرور بخصوصی دارند و افسانههای بخصوصی. و چون طبیعت بهشان خیلی سخت گرفته است خیلی زودرنجند. با طبیب اصلا سروکاری ندارند و عقیده دارند که آب «چهل چشمه» و «شاهرود» دوای همهٔ دردها است. ولی از خودشان هم طبیب دارند. هم ماما و هم مستجاب الدعوه. فقط اگر کسی از کوه پرت شود او را روی قاطر میبندند و به «شهرک» میبرند. در حدود پنجاه سال پیش با «گیلیارد»یها بر سر آب دعوایی کردهاند و با بیل سر یکی از آنها را چاک دادهاند و هنوز که هنوز است میانشان شکراب است.
هنوز محصول را برنداشته باید برای سال بعد تخم بپاشند. زمین سنگلاخ کوهستان هم که مددی نمیکند. سالی که خیلی فراوانی باشد گندم ۷ تخم میدهد. باین مناسبت بیشتر ارزن میکارند. هم زودتر بدست میآید هم با سرما بیشتر اخت است و خودشان میگویند که خاصیت هم بیشتر دارد. آش ارزن خوراک همیشگی آنها است. آنرا با شیر میخورند، از آن نان میبندند و یا تنها با آب میپزند.
تمام آب ده از چشمههای بیشماری که دارند تأمین میشود. آب رودخانه که پایین است و فقط آسیابهای ده را میگرداند. آب «کهریز» هم که بالا است و کشتزارها را سیراب میکند. ولی چشمهها بیشمارند. و هر کدام مشخصاتی دارند. آب بعضی از آنها بقدری سرد است که دست را یک دقیقه هم در آن نمیتوان نگهداشت و اگر عسل را با موم چند دقیقهای در آن نگهداری، میشود آنرا مثل آب نباب بجوی. خود اهالی، «اورازان» را «آبریزان» معنی میکنند. (بمعنای دیگر آنرا افرازان هم میدانند.) در هر خانهای، کنار هر کوچهای، میان هر باغ و مزرعهای چشمهای هست و جالب اسمهایی است که باین چشمهها دادهاند:
شکر و یا – کمانگر – سریجنو – قلزن(قلزم؟) سیوان او – مهرچال – لاراو – گوگل – خانه گافه والخ... تنها چشمهها نیستند که هر کدام اسمی دارند. بیرون از ده هر تپهای، هر قطعه ملکی – هر سر نهری و هر مرتعی اسمی دارد و این اسمها بقدری زیاد است که از یاد خود اهالی هم بدر میرود. در تمام ده از چاه خبری نیست. نه چاه آب و نه چاه فاضلآب. فاضلآبها عبارت از گودالهایی است که سر آنرا با تیغ و گون میپوشانند که مستراح بدان راه دارد و هفتهای یکبار روی آن خاکستر میپاشند و گرچه با زمین چندان سربسر نمیگذارند همین کود مزارع آنها است.
از مراتع اطراف ده که پوشیده است از «کما» و «گون» که اولی خوراک زمستانی گاو و گوسفند آنها است و دومی هیزم اجاقها و تنورهاشان – در سراسر فصل کار، علف میچینند و بده میآورند و روی بام خانهها تلانباری بلند میسازند که از دور همچون گنبدی بچشم میخورد. «کما» بقدری خوشبو است که آدم آرزو میکند کاش میتوانست از آن بخورد. حتی پنیری که در محل میسازند این بو را حفظ میکند. و بوتههای گون گاهی بقدری بلند میشود که یک قاطر با بارش میتواند در آن فرو برود و چنان تند میسوزد و شعله میافرازد که در تاریکی شب تپههای اطراف را نیز روشن میسازد. و بهترین وسیله راه جویی برای چارپادارانی است که در زمستان سفر میکنند. خیلی ساده باید برف روی بوته را بکناری زد و سنک چخماق بکار برد. با همان یک جرقه میگیرد. و تازگیها نیز آموختهاند که از ساقههای همین گون کتیرا بگیرند. کولیها این هنر را بآنان آموختهاند. کولیها فقط تابستانها پیداشان میشود. نه رقصی میدانند و نه آوازی میخوانند. چندتا خر دارند و دو برابر آن سک – سیاه چادر خود را که علم کردند کورهٔ کوچکی هم بر پا میکنند. زنهاشان بخوشهچینی و دریوزگی و مردها به آهنگری. یک ماهی اطراق میکنند. «چلینگر» نامی است که اهالی باین کولیها میدهند. فقط گاهی آواز نی آنان بگوش میرسد که چوپانهای ده خیلی از آنان آموختهترند. اما در خود ده از رقص و آواز خبری نیست. مگر عروسی بکنند تا هلهلهای براه بیفتد و دستی بکوبند و پایی بیفشانند. عروسیها را بفصل بیکاری محول میکنند. یعنی باوایل پاییز که خرمنها برداشته شده و کشت سال آینده نیز آماده گشته است و حتی گردوها را نیز از درختها چیدهاند و انبار کردهاند.
اطاقی که تابستانها در آن بسر میبردند انبار زمستانی آنها است که خشک است و روزنه بیشتر دارد. سقف خانهها را با تیر میپوشانند و کاهگل میکنند و دیوارها تا کمر از سنگ و باقی با چینه است. درخانههایی که تازهتر است خشت هم بکار رفته. درون خانهها را با گل میاندایند و اگر خواسته باشند تفننی بکار برند بجای گل عادی برای اندودن گل سفید بکار میبرند. و بآن «دون» میگویند.
اما در امامزادهٔ ده که اهالی «معصوم زاده»اش مینامند برای سفید کاری گچ بکار بردهاند. بناهای عمومی ده یکی همین معصوم زاده است که باید محرم و صفری در پیش باشد تا رفت و روبش کنند – و بعد حمام ده که با گون گرمش میکنند و گون انباری که بر بام آن انباشتهاند از گنبد امامزاده نیز بلندتر است. دوتا هم مسجد دارند. یکی که اطاقکی بیش نیست و تنها مسجد است و دیگری مسجد بزرگی که محل اجتماعات است و حسینیهاست. هم حیاط دارد هم سرپوشیده و هم «نخل» محرم در آن است.
تنها زینتی که در تمام ساختمانهای ده میتوان دید یکی توفال سقفها است که نهایت تفنن و دقت در آن بکار رفته است و بآن «پردو» میگویند. و دیگر گاهی پنجرههای مشبکی که از قدیم هنوز سالم مانده است و دیگر سرتیرهایی که از سرپوشیدهٔ ایوانها بیرون میگذارند و تراشی بآن میدهند و بآن «نکاس» میگویند.