ایران در زمان ساسانیان/ضمیمه اول
ضمیمه اول
نگارش اوستا
آبه فرانسوانو[۱] در مقالهای که در «مجله تاریخ ادیان»[۲] (ج ۹۵: ۱۹۲۷، ص ۱۹۹-۱۴۹) منتشر کرده، کوشیده است باستناد نوشتههایی، که درباره مشاجرات و مناظرات دینی بین عیسویان و زردشتیان، از مسیحیان سریانی باقی مانده است، این موضوع را باثبات برساند، که متون مقدس مزدیسنان تا اواسط قرن هفتم میلادی سینه به سینه حفظ میشده، و زردشتیان تا سالهای آخر سلطنت ساسانیان کتب مذهبی مدون نداشتهاند. آنگاه در اواخر دوره ساسانی چون موبدان زردشتی بیم آن را داشتهاند، که روایات و سنن کهن مذهبی آنان در معرض تباهی و فراموشی قرار گیرد، و نیز خواستهاند پیروان خود را از مزایایی، که اسلام برای «اهل کتاب» قائل بود، برخوردار کنند، به تدوین اوستای ساسانی پرداختهاند. سپس او فرضیه خود را چنین ادامه میدهد: راست است، که لفظ «اوستا» در قرن ششم و شاید در قرن هفتم میلادی معمول و متداول بوده است، ولی معنای این کلمه در آن زمان بطور ساده عبارت بوده از قانونی، که بصورت روایات شفاهی، سینهبهسینه حفظ شود. و بعدها در قرن هشتم میلادی، الفبای اوستایی را اختراع و متونی را، که در حدود سال ۶۳۴ میلادی جمعآوری و بخط پهلوی نوشته بودند، باین الفبای جدید نقل کردهاند.
دعوی آبهنو در اساس مبتنی بر آنست، که در کتب سریانی، که اطلاعاتی راجع بروابط و مناسبات زردشتیان و مسیحیان در عهد ساسانی بدست میدهند، (حتی در روایاتی، که موضوع آن مناظرات و مشاجرات بین پیروان این دو دین است، و در طی آنها مسیحیان بکرات بکتب مقدس خویش استناد میکنند) هرگز اشارهای بکتب یا نوشتههای مذهبی زردشتیان نشده، و فقط سخن از «تلاوت و زمزمه» ادعیه و «احکام دینی» در میانست، و نیز بکرات عادت مزدیسنان را به از بر کردن روایات مذهبی خود ذکر کردهاند.
معذلک از آنچه گذشت، به هیچوجه نمیتوان نتایجی چنین کلی و وسیع گرفت. بیشبهه این مطلب صحیح است، که مغان آن قسمتهایی از اوستا را، که در عبادات و مراسم مذهبی بکار میبردند، از برمیکردند، ولی علت آن این بود، که تأثیر اعمال و مراسم مذهبی با رعایت کمال صحت و دقت در تلاوت بستگی تام داشت. از این گذشته متون اوستایی با کتب مقدس مسیحیان تفاوت کلی و اساسی دارد، و از قراین میتوان حدس زد، که مؤلفان مسیحی، که در مناظرات و مشاجرات خود تعصب بیاندازه نشان دادهاند، عمدا از اشاره به کتب مقدس مزدیسنان اجتناب ورزیدهاند، تا خوانندگان مسیحی متوجه این نکته نشوند، که دشمنان مذهبی آنها نیز دارای کتب دینی مدون بودهاند.
بنابراین، نظریه آبهنو فاقد اساس و مبنای صحیح و قبول آن غیر ممکن است. اگر متون کتبی زردشتی قبل از سلطنت یزدگرد سوم، آخرین شاهنشاه ساسانی، وجود نداشت، و مقصود فقط این بود، که با شتابزدگی کتاب مقدسی فراهم کنند، تا اعراب مزدیسنان را در زمره «اهل کتاب» بشمار آورند، موبدان به تدوین ادعیه و اوراد مراسم مذهبی و عبادات قناعت ورزیده و رنج نگارش مباحث مفصلی مشتمل بر علوم طبیعی و جغرافیا و امور حقوقی و فقهی و غیره را، که موجب تفصیل اوستای ساسانیست، به خود هموار نمیکردند. از این گذشته چگونه میتوان باور کرد، که در طی چند سالی که ایران برای حیات و ممات خود با تازیان میجنگید، موبدان موفق به گرد آوردن ۲۱ نسک اوستا تدوین آن به الفبای پهلوی شده باشند، یعنی کتابی که طبق حساب وست دارای ۳۴۵٫۷۰۰ کلمه بوده است، و سپس، در طی قرنی. که دچار تضییقات مادی و معنوی اعراب فاتح بودند، و هر روز به گوشهای رانده میشدند، و از نفوذ و قدرت آنان کاسته میشد، و پیروان آنها دین کهن خود را رها میکردند، فرصت اختراع الفبای جدیدی را، که امروز به الفبای اوستایی مشهور است، و نتیجه مطالعه دقیق و عالمانه فونتیک و اصوات زبان مقدس میباشد، یافته، و آنگاه ۲۱ نسک اوستا را باین الفبای جدید نقل کرده باشند! ؟ و نیز با این اوضاع و احوال، چگونه ممکن بود بتوانند در قرن بعد به ترجمه و تفسیر کلمه نسکها بزبان پهلوی بپردازند، که بحساب وست بیش از دو ملیون کلمه داشته است، و آنوقت از این ترجمه در قرن نهم میلادی، هنگامی که مؤلفان دینکرد خلاصه اوستای ساسانی را در کتاب خود میآوردند، قسمتهایی مفقود شده بود!
در بین مطالبی، که آبهنو از متون سریانی نقل کرده است، فقط در یک عبارت، آنهم طبق ترجمه خود او،[۳][۴] صریحاً گفته شده است، که اوراد و ادعیه زردشتیان بخط ثبت نگردیده است. این عبارت مأخوذ از تاریخ شهادت یشوع سبران[۵] است، که در حدود سال ۶۳۰ میلادی، یشوعیبه[۶] نوشته است، و در آن چنین گوید، که یک نفر زردشتی، که از دین خود برگشته بود و از خاندان موبدان بود، «عادت داشت ادعیه و اوراد مجوسی را از دهان بیاموزد، زیرا سخنان و تعالیم مضر زردشت (به سریانی زردشت)[۷]با حروف (یا علامات) نوشته نشده است». ولی از طرف دیگر این عبارت را میتوان به خوبی چنین ترجمه کرد: «زیرا که تعلیمات خطرناک زردشت با علامات قابل فهم نوشته نشده است»، و از آن چنین استنباط کرد، که اوراد و ادعیه را بخطی، که عامه مردم بتوانند بخوانند، ننوشته بودند[۸]. بنابراین کلیه دلایلی، که آبهنو برای نظریه خود آورده است، فاقد ارزش میباشد.
از طرف دیگر، شاید نیبرگ[۹]در این ادعای خود که گوید، اوستای مدون در حیات جامعه و عامه مردم عملا تأثیر عمده نداشته است و فقط دو یا سه نسخه از آن موجود بود، که در مراکز عمده دینی و سیاسی کشور نهاده بودند، چندان بخطا نرفته باشد.
***
در حین ملاحظه نمونههای مطبعه، با کتاب جدید بیلی موسوم به «مسائل زردشتی در کتب قرن نهم میلادی» آشنا شدم. مؤلف در این کتاب از مسئله نگارش اوستا نیز سخن میراند، و معتقد است، که اوستا را در اواسط قرن ششم میلادی تدوین کردهاند، و ایجاد الفبای اوستایی نیز در همان زمان صورت گرفته است[۱۰].
- ↑ L'abb Francois Nau
- ↑ Revue de L'histoire des Religions
- ↑ ص ۱۹۴-۱۹۳، یادداشت ۲ از مقاله فوق الذکر.
- ↑ ۱۸۰.
- ↑ Isho sabhran
- ↑ Isho'yabh
- ↑ Zaradost
- ↑ دومناس (p. de Menasce)، بولتن شرقی،۹، ص ۵۸۷، یادداشت ۲.
- ↑ دین، ص ۱۴-۱۳؛ مقایسه شود با بالاتر ص ۱۷۴، یادداشت ۱.
- ↑ H. W. Bailey: Zoroastrian problems in the Ninth Cenrury Books(Oxforb 1943).