دیوان حافظ/رباعیات
رباعیات
(جداگانه فهرست نشده)- جز نقش تو در نظر نیامد ما را
- برگیر شراب طربانگیز و بیا
- گفتم که لبت گفت لبم آب حیات
- ماهی که قدش به سرو میماند راست
- من با کمر تو در میان کردم دست
- تو بدری و خورشید تو را بنده شدست
- هر روز دلم به زیر باری دگرست
- ماهم که رخش روشنی خور بگرفت
- امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
- نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفت
- اول به وفا می وصالم درداد
- نی دولت دنیا به ستم میارزد
- هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد
- چون غنچهی گل قرابهپرداز شود
- با می به کنار جوی میباید بود
- این گل ز بر همنفسی میآید
- از چرخ به هر گونه همیدار امید
- ایام شبابست شراب اولیتر
- خوبان جهان صید توان کرد به زر
- سیلاب گرفت گرد ویرانهی عمر
- عشق رخ یار بر من زار مگیر
- در سنبلش آویختم از روی نیاز
- مردی ز کنندهی در خیبر پرس
- چشم تو که سحر بابل است استادش
- ای دوست دل از جفای دشمن درکش
- ماهی که نظیر خود ندارد به جمال
- در باغ چو شد باد صبا دایهی گل
- لب باز مگیر یک زمان از لب جام
- در آرزوی بوس و کنارت مردم
- عمری ز پی مراد ضایع دارم
- من حاصل عمر خود ندارم جز غم
- چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن
- ای شرمزده غنچهی مستور از تو
- چشمت که فسون و رنگ میبارد از او
- ای باد حدیث من نهانش میگو
- ای سایهی سنبلت سمن پرورده
- گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
- آن جام طرب شکار بر دستم نه
- با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی
- قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای
- ای کاش که بخت سازگاری کردی
- گر همچو من افتادهی این دام شوی