دیوان حافظ/روی تو کس ندیده و هزارت رقیب هست
۶۳ | روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست | در غنچهٔ هنوز و صدت عندلیب هست | ۷۷ | |||
گر آمدم بکوی تو چندان غریب نیست | چون من دران دیار هزاران غریب هست | |||||
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست | هر جا که هست پرتو روی حبیب هست | |||||
آنجا که کار صومعه را جلوه میدهند | ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست | |||||
عاشق که شد که یار بحالش نظر نکرد | ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست | |||||
فریاد حافظ این همه آخر بهرزه نیست | ||||||
هم قصّهٔ غریب و حدیثی عجیب هست |