شاهنامه (تصحیح ترنر ماکان)/بخش کردن فریدون جهان را به پسران خود

بخش کردن فریدون جهانرا به پسران خود

  چو شاه این چنین دید کردار چرخ کزو ایرجش را نبُد ایچ برخ  
  نهفته چو بیرون کشید از نهان بسه بهر کرد آفریدون جهان  
  یکی روم و خاور دگر ترک و چین سوم دشت گردانِ ایران زمین  
  نخستین بسلم اندرون بنگرید همه روم و خاور مر او را گزید  
  بفرمود تا لشکری بر کشید گرازان سوی خاور اندر کشید  
  به تختِ کیان اندر آورد پای همی خواندندیش خاور خدای  
  دگر تور را داد توران زمین ورا کرد سالار ترکان و چین  
  یکی لشکری نام زد کرد شاه کشید انگهی تور لشکر براه  
  بیامد به تخت کئی برنشست کمر بر میان بست و بکشاد دست  
  بزرگان برو گوهر افشاندند جهان پاک توران شهش خواندند  
  وزان پس چو نوبت بایرج رسید مر او را پدر شهر ایران گزید  
  هم ایران و هم دشت نیزه‌وران همان تخت شاهی و تاج سران  
  بدو داد کو را سزا دید تاج همان تیغ و مُهر و همان تختِ عاج  
  سرانرا که بُد هوش و فرهنگ و رای مر او را چه خواندند ایران خدای  
  نشستند هر سه بآرام شاد چنان مرزبانانِ خسرونژاد  
  برامد برین روزگاری دراز زمانه بدل در همی داشت راز  
  فریدون فرزانه شد سال خورد بباغ بهار اندر آورد گرد  
  برین گونه گردد سراسر سخن شود سست نیرو چو گردد کهن  
  چو آمد بکار اندرون تیرگی گرفتند پر مایگان خیرگی  
  کنون باز گردم بکردارِ سلم که چون ریخت زایرج همی خونِ گرم