شاهنامه (تصحیح ترنر ماکان)/گفتار در آفرینش مردم
گفتار در آفرینش مردم
چو زین بگذری مردم آمد پدید | شد این بندها را سراسر کلید | |||||
سرش راست بر شد چو سروِ بلند | به گفتارِ خوب و خرد کار بند | |||||
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد | مر او را دد و دام فرمان برد | |||||
ز راهِ خرد بنگری اندکی | که معنی مردم چه باشد یکی | |||||
مگر مردمی خیره دانی همی | جز این را نشانی ندانی همی | |||||
ترا از دو گیتی برآوردهاند | به چندین میانجی بپروردهاند | |||||
نخستینِ فطرت پسینِ شمار | توئی خویشتن را ببازی مدار | |||||
شنیدم ز دانا دگرگونه زین | چه دانیم راز جهان آفرین | |||||
نگه کن سرانجام خود را بهبین | چو کاری بیابی بهی برگزین | |||||
برنج اندر آری تنت را رواست | که خود رنج بردن بدانش سزاست | |||||
نگه کن برین کنبذِ تیزگرد | که درمان ازویست و زویست درد | |||||
نه گشتِ زمانه بفرسایدش | نه این رنج و تیمار بگزایدش | |||||
نه از گردش آرام گیرد همی | نه چون ما تباهی پذیرد همی | |||||
ازو دان فزونی وزو دان شمار | بد و نیک نزدیک او آشکار | |||||
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود | نه از باد و آب و نه از گرد و دود | |||||
به چندان فروغ و به چندان چراغ | بیاراسته چون بنوروز باغ |