شرح حال رجال ایران/اللهیارخان آصف‌الدوله

اللهیار اللهیار خان آصف‌الدوله پسر بزرگ رکن‌الدوله میرزا محمدخان بیگلربیگی دولو قاجار مشهور به تاج‌بخش میباشد. آصف‌الدوله از بزرگان و محترمین قاجاریه و برادرزن عباس میرزا نائب‌السلطنه و دائی محمدشاه قاجار بوده و مدتی نیز خوانسالار فتحعلیشاه و همچنین داماد او بود[۱]. چون تراکمه در سال ۱۲۲۸ هـ. ق. با یوسف خواجه کاشغری موافقت کرده و زحماتی برای دولت فراهم آورده بودند دولت در سال ۱۲۲۹ هـ. ق. تصمیم قطعی به قلع و قمع آنان گرفت و الله‌یارخان که در این هنگام سالاربار[۲] فتحعلیشاه بود با عده‌ای از سرکردگان از قبیل فرج‌الله‌خان افشار نسقچی‌باشییوسفخان سپهدار و غیره و جمعی از پیاده و سوار مأمور دشت گرگان شد ترکمنان در مقابل سپاه دولت تاب مقاومت نیاورده به بیابانها و جاهای صعب‌العبور فرار نمودند. در سال ۱۲۳۷ هـ. ق. که میان ایران و عثمانی جنگ سختی رویداد فتحعلیشاه از تهران الله‌یارخان را با ده هزار نفر سوار و پیاده برای یاری عباس میرزا نائب‌السلطنه به آذربایجان فرستاد. در سال ۱۲۴۰ هـ. ق. که فتحعلی شاه به اصفهان وارد شد عبدالله خان امین‌الدوله را از صدارت و همچنین از حکومت اصفهان که برای او موروثی شده بود معزول نمود در این هنگام صدارت سهم آصف‌الدوله شد. صدارت آصف‌الدوله سه سال و اندی (از سال ۱۲۴۰ تا ۱۲۴۳ هـ. ق.) طول کشید. و قبلا در حکومتهای گیلان و مازندران و استرآباد و بروجرد و خراسان املاک و اموال زیادی برای خود و کس و کارش فراهم آورده[۳] و در زمان حیات و قبل از طغیان و قیام پسرش حسنخان سالار از ملاکین و متمولین درجه یک ایران محسوب میشد لکن پس از شورش سالار و اعدام شدن او با پسر و برادرش تمام اموال و املاک این خانواده از طرف دولت مصادره و ضبط گردید. پس از مصادره املاک و اموال و حتی خانه‌های تهران او از طرف دولت وزیر مختار انگلیس[۴] در این خصوص من باب حمایت از آصف‌الدوله، شرح زیر را در جمادی‌الثانی ۱۲۶۶ هـ. ق. رسماً به میرزا تقی خان امیر کبیر صدر اعظم مینویسد: «آنجناب استحضار دارند که دولت علیه انگلیس چقدر مراقبت در امورات جناب آصف‌الدوله را منظور دارند و چقدر مایل هستند که اموال و املاکش از ضبط محفوظ باشد و باعث این مراقبت دولت انگلیس هم این است که جناب معزی‌الیه در ایام حکومت همواره اوقات کمال رعایت و مراقبت از کسان و مأمورین و سیاحان دولت علیه انگلیس منظور میکرد.» اکثر خالصجات سابق گیلان، بروجرد و قسمتی از خالصجات استرآباد – مازندران – خراسان و سایر جاهائیکه الله‌یارخان آصف‌الدوله در آن جاها بحکومت رفته بود از املاک او بوده است. آصف‌الدوله مردی بوده خودخواه و خیلی جاه‌طلب و بمقامی که داشته هیچوقت از آن راضی نبوده است و همیشه طالب مقامات بالاتری مثلا صدارت و بعد سلطنت بوده و در مخیله خود چنین افکاری را میپرورانده است و اگر هم به پادشاهی تمام ایران نائل نمیشده اقلا بسلطنت خراسان و افغانستان بوسیله خودی و بیگانه تمایل زیادی نشان میداده است. معروف است که آصف‌الدوله به طمع سلطنت خراسان و افغانستان با انگلیسها در پنهانی سازش داشته و چون جنگهای اول و دوم روس و ایران برای تضعیف ایران و به تحریک انگلیسها بوده آصف‌الدوله هم در این میانه آلت دست آنان است در جنگ دوم (۱۲۴۳ – ۱۲۴۱ هـ. ق.) آصف‌الدوله برای جنگ با روس‌ها جلو افتاده از علماء اعم مربوط و یا غیرمربوط با سیاست خارجی فتوی میگرفت و مردم را وادار بجنگ مینموده و با اینکه هنوز جنگی بین دولتین روی نداده و هر دو دولت با یکدیگر در حال صلح و صفا بودند و عباس میرزا هم با آمدن او به جبهه جنگ و دخالتش در این قبیل امور مخالف بود معذلک به فرمان فتحعلیشاه بیست هزار سپاهی و یکصد و ده عراده توپ باو سپرده شد و هنوز صلح بهم نخورده بود که مشارالیه بدون اجازه عباس میرزا فرمانده کل قوی از رود ارس عبور کرده بطرف گنجه و رود زگم رفت و نظر فتحعلی‌شاه این بود که پس از فتح قراباغ - گنجه و غیره به تسخیر گرجستان بپردازند! آصف‌الدوله در جنگهای روس و ایران یکی از سرکردگان و فرماندهان سپاه بود و چندان هم هنرنمایی قابل ذکری از او دیده نشد بلکه بر عکس از خود نمایشهایی داد که بهیچوجه شایسته و در خور شان یک فرمانده نظامی نبود و نخستین کسیکه از جلوی قشون روس فرار کرد و بحوالی تبریز رسید او بود میرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانی موضوع فرار او را تعریضاً در قصیده‌ای چنین بیان کرده است:

  بگریز بهنگام که هنگام گریز است رو در پی جان باش که جان سخت عزیز است  
  ای خائن نان و نمک شاه و ولیعهد حق نمک شاه و ولیعهد گریز است  
  آن صلح بهم برزن و از جنگ بدر زن نه مرد نبرد است زنی قحبه و هیز است  
  گوید که غلام در شاهنشهم اما بالله نه غلام است اگر هست کنیز است  
  برگشته بصد خواری و بیماری و اینک باز از پی اخذ و طمع دانگ و قفیز است  
  حاشا که توان آهن و پولاد بریدن با دشنه چوبین که نه تند است و نه تیز است  

هنگامیکه عباس میرزا نائب السلطنه فرمانده کل قوی در جبهه جنگ با روسها مشغول به نبرد بود و فتحعلیشاه نیز از آذربایجان به تهران بازگشت در حین عزیمت آصف‌الدوله را با یک لشگر ۶ هزار نفری بحکومت آذربایجان تعیین نمود و چون مردم از حکومت وی چندان رضایتی نداشتند از این جهت پس از شکست‌های پی در پی ایران از روس ناراضی‌ها و طرفداران روسیه (روسوفیلها) به سرکردگی میرفتاح پسر آقا میرزا یوسف آقای مجتهد در تبریز که پنهانی با روس‌ها مربوط شده و سازش کرده بود شورش کرده و بر علیه دولتیان قیام نمودند آصف‌الدوله که چنین هیجان و انقلابی از مردم مشاهده کرد بدون اندک مقاومتی خود را در خانه یکی از رعایا پنهان کرده سرانجام دستگیر و تحویل روسها داده شد و تبریز بتصرف روسها در آمد. لرد کرزن در صفحه ۵۲۰ جلد اول کتاب (ایران و موضوع ایران) تألیف خود در این باب اشاره کرده و میگوید: «۱۸۲۷ میلادی[۵] روسها به شهر تبریز حمله کردند مردمان تبریز که از حاکم رنجیده خاطر بودند وی را کت بسته بروسها تسلیم نمودند و قشون امپراطوری بدون کوچکترین مقاومتی شهر را گشود ولی دربار پطرزبورغ تصرف و تسخیر آن شهر را با مقاومت و خونریزیهای بسیار شرح داد و با آنکه شهر هشت دروازه بیش نداشت بدستور پاسکیویچ سردار امپراطور پانزده کلید آهنین ساخته به مسکو فرستادند که نشانه از پانزده دروازه شهر و تصرف هر دروازه با زحمات زیاد سردار فاتح بوده باشد». آصف‌الدوله زمانی چند در حبس ژنرال پاسکیویچ فرمانده کل قوای روس بود. روسها پس از زندانی کردن او را برای مذاکره از تبریز به ده خوارقان که عباس میرزا نائب‌السلطنه و ژنرال پاسکیویچ فرمانده کل قوای روس در آنجا بودند آوردند و سپس در مجلس صلح قریه ترکمن‌چای برای بستن معاهده یکی از نمایندگان بود و پس از مصالحه و بستن معاهده آزاد شد و به تهران آمد. در موضوع قتل گری بویدو وزیر مختار جوان بی‌سیاست و بی‌تجربه و مغرور روس میگویند که آصف‌الدوله در این کار دست داشته و به تحریک و اغوای او میرزا مسیح استرآبادی مجتهد مسلم تهران حکم باسترداد زنان مسلمه که سفیر روس بزور آنها را بموجب ماده ۱۳ پیمان ترکمان چای بعنوان اینکه از اهالی ممالک مفتوحه و متصرفه روس میباشند به سفارت روس برده بود داد. مأمورین روس چون هیجان مردم و کشته شدن یک نفر ایرانی را مشاهده نمودند یعقوب خواجه و زنان حرمسرای آصف‌الدوله را از سفارت بیرون کرده بایرانیان تحویل دادند اما چون باز تحریکات در بین بود غائله بهمین جا ختم نشد و مردم بیشتر بر هیجان و جسارت خود افزودند تا اینکه پس از هشتاد و اندی کشته دادن سفیر را با تمام کارمندان سفارت روس که بالغ بر ۳۸ نفر میشدند همگی را به استثنای یکنفر کشتند. بسیاری از مطلعین و واقفین به سیاست عقیده دارند که چون در این موقع دولت روس با دولت عثمانی که از طرف انگلستان حمایت میشده داخل در جنگ بود برای اینکه یک جبهه جنگ دیگری ایجاد گردد و از فشار به دولت عثمانی کاسته شود در این پیش‌آمد دست انگلیس‌ها کاملا داخل بوده و بدست آصف‌الدوله و میرزا مسیح کار صورت گرفته است لکن روسها در این وقت به کنه قضایا پی برده و از دسیسه و تحریکات خارجی واقف گردیدند و بر خلاف رویه همیشگی شان عاقلانه و با سیاست نسبت بایران رفتار کردند و در این باب گذشت‌هائی از خود ابراز داشتند. آصف الدوله در سال ۱۲۴۳ هـ. ق. پس از خاتمه جنگ روس و ایران از صدارت معزول و دوباره عبدالله خان امین‌الدوله صدراعظم شد و پس از گذشت مدت کمی دوباره آصف‌الدوله بشغل سابق خود سالاربار (خوانسالار - ناظر) برقرار گردید. در ناسخ‌التواریخ در جلد قاجاریه صفحه ۲۱۸ در این خصوص چنین نوشته شده است: «در سال ۱۲۴۳ هـ. ق . چون الله‌یارخان آصف‌الدوله با اینکه وزارت کبری داشت در تجهیز لشکر ومبارزات با روسیه مسامحتی کرده بود و پادشاه را از وی کدورتی بود لاجرم او را از مسند صدارت ساقط کرد و فرمود همچنان حاجب بار باش (وزیر دربار و حاجب‌الدوله) و دیگر بار کار صدارت را به عبدالله خان امین‌الدوله تفویض فرمود». در جلد سوم صفحه ۱۴۴ منتظم ناصری چنین نوشته شده: «هم درین سال ۱۲۴۳ هـ.ق. عبدالله‌خان امین‌الدوله را از اصفهان طلبیده صدارت دادند و الله‌یارخان آصف‌الدوله برسم سابق سالاربار[۶] شد». آصف‌الدوله پس از بازگشت به تهران بواسطه خیانتهائیکه مرتکب شده بود فتحعلی شاه دستور داد که او را تنبیه نمایند. جهانگیر میرزا پسر سوم عباس میرزا نائب‌السلطنه در صفحه ۱۱۹ کتاب تاریخ تألیف خود مجازات او را چنین شرح میدهد: «مجلس محاکمه برای امر الله‌یار خان آصف الدوله منعقد شد و گفتگوی تقصیر و تهاونی که در نگهداری تبریز از او واقع شده بود بمیان آمد و پس از اثبات تقصیر بحکم خاقان مغفور نائب‌السلطنه، آصف‌الدوله را بمیدان دربخانه پادشاهی در بالای سکوئی که توپ بزرگی گذاشته شده‌است برده و چوب یاسا بر پای او زدند تا منبعد خدمتکاران بزرگ این جور تهاون را در امور دولتی سست نشمارند». در سال ۱۲۵۰ هـ. ق. که فتحعلی شاه به اصفهان وارد شد آصف‌الدوله نیز به همراه وی بود در این ایام چون بختیاریها بنای سرکشی را گذاشته بودند سلطان محمد میرزا سیف‌الدوله حاکم اصفهان با عده‌ای سپاهی به سرداری آصف‌الدوله جهت سرکوبی بختیاریها مأمور شدند آصف‌الدوله در همین سال پس از درگذشت فتحعلی شاه اوضاع ایران را با بودن شصت فرزند ذکور فتحعلی‌شاه و ولیعهدی نوه جوان بنظرش خیلی میهم آمد و با حال تردید و دوروئی بعنوان بی‌طرف در قم ماند و نظرش از این کار این بود که هر کدام از پسرهای فتحعلیشاه غلبه و فتح کرد و شاه شد بطرف او گراید و اگر فتح با محمدشاه نوه فتحعلیشاه شد باو به‌پیوندد. پس از اینکه دید از تبریز تا قزوین با مساعی قائم مقام رادع و مانعی در جلو محمدشاه پیش نیامد و همه جا فاتح بود و بخوبی به سمت تهران جلو می آید باین جهات از قم باتفاق میرزا محمد تقی علی‌آبادی صاحب دیوان حرکت کرده به قزوین آمد و محمد شاه را بسلطنت تهنیت گفت. محمدشاه پس از ورود خود بتهران و جلوس بر اریکه سلطنت بسیاری از حکام را با نظر قائم مقام تغییر داد اشخاصیکه مورد اطمینان او بودند بجای آنان فرستاد. الله‌یار خان آصف‌الدوله چون دائی شاه بود و در زمان فتحعلی شاه یکبار بصدارت رسیده بود متوقع چنان بود که محمد شاه هم او را صدر اعظم خود نماید باین جهت در این باره خیلی سعی و کوشش بعمل آورد ولی میرزا ابوالقاسم قائم مقام عملیات و اقدامات او را در این باب بکلی خنثی نمود سرانجام برای اینکه از مرکز دور باشد شاه او را بجای قهرمان میرزا عم خود به حکومت خراسان تعیین و با پسرش حسنخان سالار بخراسان فرستاده شدند. آصف‌الدوله به کمک خودی و بیگانه با اینکه میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام با رفتنش بخراسان مخالف بود معذلک در سال ۱۲۵۰ هـ. ق. والی خراسان شد و حکومت خود را در آنجا طوری ترتیب داد که خراسان را بتواند برای خود و اعقابش حکومت مستقلی تشکیل دهد. نقشه انگلیسها مدتها این بود که ایران به حکومتهای مستقل مجزی از هم بطوریکه حکومت افغانستان را ترتیب داده بودند تشکیل شود و بیشتر نظرشان بخراسان و فارس بود و برای اینکار بهترین عامل را برای اجراء نظریات خود در خراسان آصف‌الدوله را که جامع جمیع جهات بود انتخاب کردند پس از کشته شدن میرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانی (۱۲۵۱ هـ. ق.) آصف‌الدوله انتظار داشت که محمد شاه خواهرزاده‌اش او را برای تصدی مقام صدارت اختیار کند و همینطور در حال انتظار بود و چون دید که از ناحیه شاه خبری نشد بدون اجازه با عجله از مشهد حرکت کرده به تهران وارد شد ولی محمد شاه قبلا تصمیم گرفته بود که حاج میرزا آقاسی ایروانی مرشد خود را صدر اعظم کند و این تصمیم هم عملی شده بود و حتی از آصف الدوله سخت بازخواست شد که چرا بدون کسب اجازه به تهران حرکت کرده و خراسان را بدون سرپرست گذاشته است و با تهدید بوی امر شد که فوراً بمحل حکمرانی خود برگردد. آصف‌الدوله چون چنین دید باو بسیار برخورد زیرا خود را بمراتب برتر از دیگران فرض میکرد مخصوصاً اطاعت از حاج میرزا آقاسی را مخالف شئونات خود دانست بنابراین کار ایالت خراسان را به حسنخان سالار پسر خود واگذاشت و خود از ایران خارج شده به زیارت مکه رفت. وزیر مختار انگلستان (سر یوستن شل Sir Yustin Sheil) ضمن گزارشی که به لندن فرستاده است چنین مینویسد: «آصف‌الدوله خود و تمام افراد خانواده‌اش همیشه کاملا در اختیار دولت انگلستان بوده‌اند منتظر فرصتم که در یک ملاقات خصوصی شاه را وادار کنم باو مقام وزارت[۷] اعطاء نماید» نقل از اسناد وزارت خارجه انگلیس ج ۱۳۹ – ۶۰ نامه ۱۹ اکتبر ۱۸۴۸ میلادی (۱۲۶۴ هـ. ق.) نامبرده از سال ۱۲۵۰ هـ. ق. تا سال ۱۲۶۳ هـ. ق. حاکم خراسان بود و در این سال حکومت را به پسر ارشد خود حسنخان معروف به سالار[۸] واگذار کرده و خود پس از آمدن به تهران عازم مکه شد. و پیش از رفتن بمکه برای اینکه تمام امور خراسان در دست پسران او باشد فرامینی از محمد شاه بعنوان آنان صادر کرد حسنخان سالار را متولی‌باشی آستان قدس رضوی و میرزا محمد خان پسر دیگر خود را در غیاب خویش نائب‌الحکومه خراسان نمود. حسنخان سالار پس از عزیمت آصف‌الدوله از اوضاع درهم و برهم ایران در اواخر سلطنت محمد شاه و صدارت حاج میرزا آقاسی سوء استفاده کرده طبق دستور پدرش و بیگانگان سر به شورش و خودسری گذاشت و مدت چهار سال باعث زحمت و گرفتاری زیاد حکومت مرکزی ایران را فراهم آورد لکن اراده آهنین میرزا تقی خان امیر کبیر او را از میان برد و معدومش کرد.


  1. شوهر مریم خانم دختر پنجم فتحعلیشاه و خواهر محمد تقی میرزا حسام‌السلطنه
  2. خوانسالار – ناظر.
  3. طبق معمول مملکت.
  4. سر یوستن شل Sir Yustin Sheil
  5. برابر ۱۲۴۳ هـ.ق.
  6. خوانسالار – ناظر – سالارباری و حاجب باری را تا زمان محمد شاه قاجار یکنفر عهده دار بوده.
  7. مراد از مقام وزارت صدارت است.
  8. سالار مخفف خوانسالار و سالار بار است.