کلیات سعدی/غزلیات/بلبلی بیدل نوایی میزند
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۳۵– ط
بلبلی[۱] بیدل نوائی میزند | بادپیمائی هوائی میزند | |||||
کس نمیبینم ز بیرون سرای[۲] | واندرونم مرحبائی میزند | |||||
آتشی دارم که میسوزد وجود | چون برو باد صبائی میزند | |||||
گر چه دریا را نمیبیند کنار | غرقه حالی دست و پائی میزند | |||||
فتنهٔ[۳] بر بام باشد تا یکی | سر بدیوار سرائی میزند | |||||
آشنایانرا جراحت مرهمست | زانکه شمشیر آشنائی میزند | |||||
حیف باشد دست او در خون من | پادشاهی با گدائی میزند | |||||
بندهام گر بیگناهی میکشد | راضیم گر بیخطائی میزند | |||||
شکر نعمت میکنم گر خلعتی | میفرستد، یا قفائی میزند | |||||
ناپسندیدست پیش اهل رای | هر که بعد از عشق رائی میزند | |||||
محتسب گو چنگ میخواران بسوز | مطرب ما خوش بتائی[۴] میزند | |||||
دود از آتش میرود خون از قتیل | سعدی این دم هم ز جائی میزند |