کلیات سعدی/غزلیات/توانگران که به جنب سرای درویشند
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۳۶– ط
توانگران که بجنب سرای درویشند | مروّتست[۱] که هر وقت ازو بیندیشند | |||||
تو ای توانگر حسن از غنای درویشان | خبر نداری اگر خستهاند و گر ریشند؟ | |||||
ترا چه غم که یکی در غمت بجان آید؟ | که دوستان تو چندانکه میکشی بیشند | |||||
مرا بعلت بیگانگی ز خویش مران | که دوستان وفادار بهتر از خویشند | |||||
غلام همت رندان و پاکبازانم | که از محبت با دوست دشمن خویشند | |||||
هر اینه لب شیرین جواب تلخ دهد | چنانکه صاحب نوشند ضارب نیشند | |||||
تو عاشقان مسلّم ندیدهٔ سعدی | که تیغ بر سر و سر بنده وار در پیشند | |||||
نه چون منند و تو مسکین حریص کوتهدست | که ترک هر دو جهان گفتهاند و درویشند |
- ↑ ضرورتست.