کلیات سعدی/غزلیات/به تو مشغول و با تو همراهم
< کلیات سعدی | غزلیات
۴۳۰ – ط
بتو مشغول و با تو همراهم | وز تو بخشایش تو میخواهم | |||||
همه بیگانگان چنین دانند | که منت آشنای درگاهم | |||||
ترسم ای میوهٔ درخت بلند | که نیائی بدست کوتاهم[۱] | |||||
تا مرا از تو آگهی دادند | بوجودت گر از خود آگاهم | |||||
همه در خورد رای و قیمت[۲] خویش | از تو خواهند و من ترا خواهم | |||||
بلبل بوستان حسن[۳] توام | چون نیفتد سخن در افواهم؟ | |||||
میکشندم که ترک عشق بگو | میزنندم که بیدق شاهم | |||||
ور بصد پارهام کنی زین رنگ | نه بنگردم که صبغة اللهم | |||||
سعدیا در قفای دوست مرو | چکنم میبرد باکراهم | |||||
میل از اینجانب اختیاری نیست | کهربا را بگو که من کاهم |