کلیات سعدی/غزلیات/تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی

۶۲۸ – خ

  تا کی روم از عشق تو شوریده بهر سوی تا کی دوم از شور تو دیوانه بهر کوی  
  صد نعره همی آیدم از هر بن موئی خود در دل سنگین تو نگرفت سر[۱] موی  
  بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی  
  سرگشته چو چوگانم و در پای سمندت می‌افتم و میگردم چون گوی بپهلوی  
  خود کشتهٔ ابروی توام من بحقیقت گر کشتنیم بازبفرمای بابروی  
  آنانکه بگیسو دل عشاق ربودند از دست تو در پای فتادند چو گیسوی  
  تا عشق سرآشوب تو همزانوی ما شد[۲] سر برنگرفتم بوفای تو ز زانوی  
  بیرون نشود عشق توام تا ابد از دل کاندر ازلم حرز تو بستند ببازوی  
  عشق از دل سعدی بملامت نتوان برد گر رنگ توان برد بآب از رخ هندوی[۳]  


  1. سری.
  2. در نسخه‌های تازه: تا یاد دلاویز تو همزانوی من شد.
  3. در بعضی نسخ کلمات آخر بدون «ی» ضبط شده.