کلیات سعدی/غزلیات/خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست

۱۲۹– ب

  خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست در بهشتست که همخوابهٔ[۱] حورالعینیست  
  دولت آنست که امکان فراغت باشد تکیه بر بالش بیدوست نه بس تمکینیست  
  همه عالم صنم چین بحکایت گویند صنم ماست که در هر خم زلفش چینیست  
  روی اگر باز کند حلقهٔ سیمین در گوش همه گویند که این ماهی و آن پروینیست  
  گر منش دوست ندارم همه کس دارد دوست[۲] تا چه ویسیست که در[۳] هر طرفش رامینیست  
  سر موئی نظر آخر بکرم با ما کن ای که در هر بُن[۴] موئیت دل مسکینیست  
  جز بدیدار توام دیده نمی‌باشد باز گوئی از مهر تو با هر که جهانم کینیست  
  هر که ماه ختن و سرو روانت گوید او هنوز از قد و بالای تو صورت بینیست  
  بندهٔ خویشتنم خوان که بشاهی برسم مگسی را که تو پرواز دهی شاهینیست  
  نام سعدی همه جا رفت بشاهدبازی وین نه عیبست که در ملت ما تحسینیست  
  کافر و کفر و، مسلمان و نماز و، من و عشق هر کسی را که تو بینی بسر خود دینیست  


  1. در صحبت.
  2. در یک نسخه معتبر: همه خلقش دارند.
  3. از.
  4. سر.