کلیات سعدی/غزلیات/چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست
< کلیات سعدی | غزلیات
۱۲۸– ب
چو ترک دلبر من شاهدی بشنگی نیست | چو زلف پرشکنش حلقهٔ فرنگی نیست | |||||
دهانش ار چه نبینی مگر بوقت سخن | چو نیک درنگری چون دلم بتنگی نیست | |||||
بتیغ غمزهٔ خونخوار لشکری بزنی | بزن که با تو درو هیچ مرد جنگی نیست | |||||
قوی بچنگ من افتاده بود دامن وصل | ولی دریغ[۱] که دولت بتیزچنگی نیست | |||||
دوم بلطف ندارد عجب که چون سعدی | غلام سعد ابوبکر سعد زنگی نیست |
- ↑ چسود.