کلیات سعدی/غزلیات/خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۵۰– ق
خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند | بکسان درد فرستند و دوا نیز کنند | |||||
پادشاهان ملاحت چو بنخجیر روند | صید را پای ببندند و رها نیز کنند | |||||
نظری کن بمن خسته که ارباب کرم | بضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند | |||||
عاشقان را ز بَر خویش مران تا بر تو | سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند | |||||
گر کند میل بخوبان دل من عیب مکن | کاین گناهیست که در شهر شما نیز کنند | |||||
بوسهٔ زان دهن تنگ بده یا بفروش | کاین متاعیست که بخشند و بها نیز کنند | |||||
تو خطائی بچهٔ، از تو خطا نیست عجب | کانکه از اهل صوابند خطا نیز کنند | |||||
گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست | پادشاهان بغلط یاد گدا نیز کنند | |||||
سعدیا گر نکند یاد تو آن ماه مرنج | ما که باشیم که اندیشهٔ ما نیز کنند؟ |