کلیات سعدی/غزلیات/دل پیش تو و دیده به جای دگرستم
< کلیات سعدی | غزلیات
۳۶۸– ط
دل پیش تو و دیده بجای دگرستم | تا خصم نداند که ترا مینگرستم | |||||
روزی بدرآیم من ازین پردهٔ ناموس | هر جا که بتی چون تو ببینم بپرستم | |||||
المنة لله که دلم صید غمی شد | کز خوردن غمهای پراکنده برستم | |||||
آن عهد که گفتی نکنم مهر[۱] فراموش | بشکستی و من بر سر پیمان درستم | |||||
تا ذوق درونم خبری میدهد از دوست | از طعنهٔ دشمن بخدا گر خبرستم | |||||
میخواستمت پیشکشی لایق خدمت[۲] | جان نیک[۳] حقیرست ندانم چه فرستم | |||||
چون نیک بدیدم که نداری سر سعدی | بر بخت بخندیدم و بر خود بگرستم |
- ↑ عهد.
- ↑ تجدیدنظر: میخواستمت پیشکشی در خور خدمت
- ↑ نیز.