کلیات سعدی/غزلیات/دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
< کلیات سعدی | غزلیات
۱۲– ط
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را | تا بهر نوعی که باشد بگذرانم روز را | |||||
شب همه شب انتظار صبحروئی میرود | کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را | |||||
وه که گر من بازبینم چهر مهرافزای او | تا قیامت شکر گویم طالع پیروز را | |||||
گر من از سنگ ملامت روی برپیچم[۱] زنم | جان سپر کردند مردان ناوک دلدوز را | |||||
کامجویانرا ز ناکامی چشیدن چاره نیست | بر زمستان صبر باید طالب نوروز را | |||||
عاقلان خوشهچین از سرّ لیلی غافلند | این کرامت نیست جز مجنون خرمنسوز را | |||||
عاشقان دین و دنیاباز را خاصیتی است | کان نباشد زاهدان مال و جاهاندوز را | |||||
دیگریرا در کمند آور که ما خود بندهایم | ریسمان در پای حاجت نیست دستآموز را | |||||
سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست | در میان این و آن فرصت شمار امروز را |
- ↑ رو بگردانم.