کلیات سعدی/غزلیات/دولت جان پرورست صحبت آموزگار
< کلیات سعدی | غزلیات
۲۹۶– ط
دولت جان پرورست صحبت آمیزگار[۱] | خلوت بیمدّعی سفرهٔ بی انتظار | |||||
آخر عهد شبست اول[۲] صبح ای ندیم | صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر | |||||
دور نباشد که خلق روز تصور کنند | گر بنمائی بشب طلعت خورشیدوار | |||||
مشعلهٔ بر فروز مشغلهٔ پیش گیر | تا ببرند از سرم[۳] زحمت خواب و خمار | |||||
خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع | نالهٔ موزون مرغ بوی خوش لاله زار | |||||
برگ درختان سبز پیش خداوند هوش | هر ورقی دفتریست معرفت کردگار | |||||
روز[۴] بهارست خیز تا بتماشا رویم | تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار | |||||
وعده که گفتی شبی با تو بروز آورم | شب بگذشت از حساب روز برفت از شمار | |||||
دور جوانی گذشت موی سیه پیسه گشت[۵] | برق یمانی بجست گرد بماند از سوار | |||||
دفتر فکرت بشوی گفتهٔ سعدی بگوی | دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار |