کلیات سعدی/غزلیات/روی تو خوش مینماید آینه ما
< کلیات سعدی | غزلیات
۳– ط
روی تو خوش مینماید آینهٔ ما | کاینه پاکیزه است و روی تو زیبا | |||||
چون می روشن در آبگینهٔ صافی | خوی جمیل از جمال روی تو پیدا | |||||
هر که دمی باتو بود یا قدمی رفت | از تو نباشد بهیچ روی[۱] شکیبا | |||||
صید بیابان سر از کمند بپیچد | ما همه پیچیده در کمند تو عمدا | |||||
طایر مسکین که مهر بست بجائی | گر بکشندش نمیرود بدگر جا | |||||
غیرتم آید شکایت از تو بهر کس | درد احبا نمیبرم باطبا | |||||
برخی جانت شوم، که شمع افق را | پیش بمیرد چراغدان ثریّا | |||||
گر تو شکرخنده آستین نفشانی | هر مگسی طوطیی شوند شکرخا | |||||
لعبت شیرین اگر ترش ننشیند | مدّعیانش طمع کنند بحلوا | |||||
مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست | دست فرومایگان برند بیغما |
- ↑ حال.